خونه ی نیلوفر

بیا و ناگهانی دفترم را از زیر دستم بکش و بخوان ...

خونه ی نیلوفر

بیا و ناگهانی دفترم را از زیر دستم بکش و بخوان ...

شعر...

در ببندید و بگویید که من

جز از او

از همه کس بگسستم

کس اگر گفت چرا؟

باکم نیست

فاش گویید که عاشق هستم

قاصدی آمد اگر از ره دور

زود پرسید که پیغام از کیست

گر از او نیست بگویید آن زن

دیرگاهیست در این منزل نیست. 

 

 

 

پ.ن 

 دیگه خسته شدم...خسته..می فهمی؟! 

پ.ن 

از تو که حرف می زنم تمام فعل ها ماضی می شوند...حتی ماضی خیلی خیلی بعید...کمی نزدیک تر بنشین... 

 

پ.ن 

 نیلوفر دیگه منزل نیست...این جا رو خیلی دوست داشتم...اما تا اطلاع ثانوی میرم...می دونم هیچ جا خونه ی آدم نمیشه...فعلا

نظرات 5 + ارسال نظر
محمد چهارشنبه 4 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 06:26 ب.ظ http://mohammad1368.pardisblog.com

سلام وبلاگ با خالی داری به منم سری بزن

احسان پنج‌شنبه 5 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 02:44 ق.ظ http://crosslessbridge1985.blogsky.com


اااا

چرا نیلوفر؟

کجا؟

من دلم تنگ می شه ها

زود برگرد

یه کم فکرتو استراحت بده و به هیچ چیزی فکر نکن

زود برگرد

باشه؟

زود برمی گردم...ممنونم احسان جان
اون شعر هم فک کنم مال قیصر امین پور بود.

علیرضا پنج‌شنبه 5 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 12:50 ب.ظ http://www.goroob.blogfa.com

نمی دونم چرا ولی با شناختی که ازت دارم مطمئنم بهترین تصمیم رو گرفتی....
هر روز و هر ساعت و هر دقیقه ای که برگشتی همگی منتظر دیدن و خوندنت هستیم......
توضیح نمی خوایم ولی رسم و عادت پروانگی را فراموش نکن

براش شادی و خوشبختی باغ قشنگ آرزوهایت دعا می کنم
ارادتمند

ما بیشتر ارادت دارین رئیس...بازم ممنون

فارeس پنج‌شنبه 5 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 04:21 ب.ظ http://my-memories.blogsky.com

ببخشید میشه بدونم چرا دیگه اینجا پست نمیدی ؟

یه کم خسته بودم فارس جان...میام دوباره ...چیزی نیست بابا...شاید یه مدت کوتاه باشه.

سایه شنبه 7 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 02:12 ق.ظ http://www.faraway.blogsky.com

به ماضی بعید بعید ...میگن :ابعد.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد