خونه ی نیلوفر

بیا و ناگهانی دفترم را از زیر دستم بکش و بخوان ...

خونه ی نیلوفر

بیا و ناگهانی دفترم را از زیر دستم بکش و بخوان ...

سفررر

دارم میرم سفر..شاید تا یه هفته...نمی دونم حکمتش چیه؟اصلا دوس ندارم برم...اما کسانی هستن که نیاز به همسفر دارن...

یه سوال:

اگه بهتون بگن هر آرزویی که روز تولدتون می کنین برآورده میشه شما چه آرزویی می کنین؟(فقط یکی)

پ.ن

دلم برای همتون تنگ میشه...همتون رو دوس دارم...به قول فاطمه:به خدا من معتادم...معتاد همتون...

پ.ن

یه شعر نوشته بودم برای این سفر که یهو پرید!نزدیک بود غش کنم از ناراحتی

پ.ن

نظرات رو برگردم تایید می کنم دوستای عزیزم

پ.ن

قبل سفر یه شعر هم تقدیم:

شال گردن جدیدم را دیده ای؟

از شال گردنم متنفرم

جای دستان تو را گرفته

روی شانه هایم سنگینی می کند...

اما همیشه همراه دارم...شال گردنم را...

تا لااقل اگر سنگینی می کند

جای خالی دستانت را زیاد احساس نکنم...

نیلوفر.آذر88

نیلوفر چهارشنبه 4 آذر‌ماه سال 1388 ساعت 11:10 ب.ظ

نظرات 15 + ارسال نظر

ابوالفضل چهارشنبه 4 آذر‌ماه سال 1388 ساعت 11:25 ب.ظ http://www.abofabregas.blogfa.com

سلام نیلووووووووفر خوبی عزیز ؟
من یه بلاگفایی هستم
آجی وبلاگ زیبایی داری
موفق باشی عزیزم

سلام:)
ممنونم
شما هم همیشه موفق باشی:)

مرشد و بچه مرشد! پنج‌شنبه 5 آذر‌ماه سال 1388 ساعت 12:03 ق.ظ http://ts500.blogfa.com

خوش بگذره...

برگشتی باید یه برنامه بذاریم ترکت بدیم!!!معتااااااااد!!!

در گوشی:دل بچه مرشد برات تنگ میشه!!!

ممنونم

من دیگه آلوده شدم:پی
بازگشتی در کار نیست!

دل ما نیز;)

سیامک سالکی پنج‌شنبه 5 آذر‌ماه سال 1388 ساعت 02:20 ق.ظ http://tighoabrisham.blogsky.com

سلام، خوبی؟

سفرا بی خطر، انشاالله به سلامت بری و به سلامت برگردی نیلو جان.

آرزو میکردم همه به آرزوهاشون برسن...

شعرت زیبا و دلنشین بود، مثل بقیه ی شعرهات.

فعلا.

سلام ممنونم:")

چه آرزوی قشنگی...ولی فک نمی کنم ممکن باشه...اما اگه قراره حتما آرزومون روز تولدمون برآورده بشه پس باید این آرزو هم بر آ ورده بشه:)

ممنونم:)

Uncreated پنج‌شنبه 5 آذر‌ماه سال 1388 ساعت 02:56 ق.ظ

دلم برات تنگ میشه...
سلامت بری و برگردی...
مراقب خودت باش:*-:

دلم منم برات تنگ شده بود:)

ممنونم:*

ملیحه پنج‌شنبه 5 آذر‌ماه سال 1388 ساعت 09:30 ق.ظ http://www.malireza.blogfa.com

نمی دونم!!!!!
راستی شال گردن جدیدیت رو هم ندیدیم

پس بهش فکر کن!

دعا کن برف بیاد...می پوشمش ببینی:)

میوزیک پنج‌شنبه 5 آذر‌ماه سال 1388 ساعت 03:17 ب.ظ http://www.music68080.blogfa.com

سلام نیلوفی جان
سفر خوش
شعرت هم خیلی قشنگ بود
من آپ هستم
برگشتی حتما بهم سر بزن

بای فعلا

سلام عزیزم
ممنونم

چشم بهت سر می زنم

نقاب شنبه 7 آذر‌ماه سال 1388 ساعت 10:29 ق.ظ http://negha.blogsky.com/

سلام نیلوفر جان...نامردی هم حدی دارد آخر..

سفر هم تنها میرن...یک تور چیزی می گذاشتید با بچه ها می رفتیم.

شوخی کردم امیدوارم بهتون خوش بگذره...
در ضمن شعر آخریت می ارزید به کل نوشته های من..

پایدار باشی

سلام
به خدا من رو هم به زور بردن:پی

ممنون بد نبود خدا رو شکر:)

این طور که میگی نیست...همه ی نوشته هات عالین:)

U TOOO

محمود شنبه 7 آذر‌ماه سال 1388 ساعت 04:54 ب.ظ http://my-idle-talks.blogspot.com/

ااا :دی با هم رفتیم سفر که منم چهارشنبه رفتم سفر :پی ولی امروز اومدم ... زودتر بیا من آروز میکنم برم به بچگی و بزرگ نشم دیگه ...

سفر خوش ‎- محمود

ای ول
ای ول
منم اگه بخوام آرزویی کنم همین آرزو رو می کنم:)
البته آرزوهای بزرگتری هم دارم:)

ایشالا که بهت خوش گذشته

بهار و طاها(بهار) شنبه 7 آذر‌ماه سال 1388 ساعت 05:29 ب.ظ http://fr1387.blogfa.com

سلام خانمی
سوال خیلی سختی پرسیدی من می گم نمیشه چند تا ارزوم قبول بشه آخه با یکی سیر نمی شم
ما آرزو می کنیم تمام آرزوهامون برآورده بشه

ایشالا همه ی آرزوهاتون بر آورده بشن و همیشه خوشحال باشین:)

فارeس شنبه 7 آذر‌ماه سال 1388 ساعت 10:38 ب.ظ http://my-memories.blogsky.com

سفر خوبی داشته باشی
شعرت هم عالی بود
برای کی نوشته بودیش ؟

ممنون
بد نبود:)

سوالای تخصصی می پرسیا:پی خودش می دونه!

Uncreated یکشنبه 8 آذر‌ماه سال 1388 ساعت 02:39 ب.ظ

سلام نیلوفرجون
خوشحالم که زود برگشتی
منتظر شعرت هستم...
تو واسه هر پستی که دوست داشتی کامنت بده
من خوشحال میشم حرفاتو بشنوم
چقد سفر آرومت کرده نیلوفر...!
خوش باشی...

سلام
مرسی عزیزم:)
باشه حتما:)

ممنونم عزیزم

علیرضا-نیما یکشنبه 8 آذر‌ماه سال 1388 ساعت 04:35 ب.ظ http://www.nadem.ir

سلام
عیدت مبارک
سفرت به خیر
با فارeس موافقم زیبا بود اما بیشتر یک نثر لذت بخش بود تا شعر ... البته به نظر من
سوالای تخصصی هم نمی پرسم گرچه سوال فارeس تخصصی نبود بلکه فهمیدن چیزی بود که می دونست
کاش همیشه یه چیزی داشتیم برای اینکه اتفاقهای خوشایند رو یادمون بندازه... که حس نکنیم گذشته گذشته که حالمون یکی بشه با گذشته.. گرچه من از آینده بیزارم

شاد باشی

سلام
عید شما هم مبارک:)

آره بیشتر همونی بود که تو میگی...
اونم نمی دونم از خود فارeس باید بپرسیم که چرا پرسیده بود؟همه یه چیزایی دارن تا اونا رو یاد گذشته ها بندازه...اما بعضی ها دوست ندارن گذشته رو به یاد بیارن!
گاهی هم آینده ها خیلی روشن خواهند بود...بهشون امیدوار باش...

این نظر رو فک می کنم علیرضا نوشته!این طور نیس؟:)

شما هم شاد باشین:)

محمد مزده یکشنبه 8 آذر‌ماه سال 1388 ساعت 05:38 ب.ظ http://foulex.blogsky.com

:دی
این شعرتون رو با چهار تا از داستان هام عوض می کنم ! :دی معاملمون میشه ؟
اون شعری که نوشته بودید میشه بگید از کجا پرید ؟
چه شعر هایی دارید ، یکیش دیوونه شده ، چند تاشون تصادف کردن ، یکیشون پرید :دی دیگه چه خبر ؟
...
من بزرگترین آرزوی زندگیم اینه که یازده تا رمانم رو چاپ کنم :)

:دی
نه این شعر صاحاب داره...ناموس داره:)مگه تو خودت داستان نداری میای به شعرای مردم گیر میدی!ها؟!(داستان و شعر در اینجا تعبیری از خواهر مادر و ناموس است!) :)

منو داغون نکنین:(
خب شعرم پریده ،ناراحتم...شما هم نمک رو زخم من بپاشین:((
یکی هم تازه نوشتم سربازه!:دی
آپ بعدیمو می گم!

می دونم که شما به آرزوتون می رسین...مطمئنم:)

´Òòº°¤.¸.·´Binam`·.¸.¤°ºóÓ` یکشنبه 8 آذر‌ماه سال 1388 ساعت 07:03 ب.ظ http://binamobineshan.persianblog.ir

عشقولانه ها ارزش آرزو کردن ندارن وگرنه برای تولدم آرزوش میکردم
من آرزو میکردم خدا یک تن شمش طلا نصیب و قسمت ما کنه تا انشالله دنیا و آخرت به کاممان روا شود(ثوابم داره..)
سفر هم امیدوارم خوش گذشته باشه
شال سبزتم قشنگ بود

:)
حالا یه سال عشقولانه آرزو کن...یه سال هم پول آرزو کن...چیزی که زیاده تولده:)

ایشالا دنیا و آخرت به کامتان :)
ممنونم
قابل نداره شال سبزم:)

عارف یکشنبه 8 آذر‌ماه سال 1388 ساعت 08:33 ب.ظ http://shabzakhmi.blogsky.com

الان که دارم کامنت میذارم از سفر برگشتی
چند تا دلیل داشته که الان دارم واست کامنت می ذارم

آرزو میکردم که بتونم کامل و همیشه از قانون جاذبه استفاده کنم

تو هم بعضی وقتا بیمار میشی بعد تو اون حال یه شعرایی می گی که حال آدم رو بد میکنه