خونه ی نیلوفر

بیا و ناگهانی دفترم را از زیر دستم بکش و بخوان ...

خونه ی نیلوفر

بیا و ناگهانی دفترم را از زیر دستم بکش و بخوان ...

گفتگوی خیالی!


- از دست من ناراحتی؟

- نه!

- همه چی درست می شه.

- همه چی که نه... اما بعضی چیزا چرا، درست می شه.

- باشه. هر چی تو بگی. حالا برام یه لبخند بزن... به امید روزی که «بعضی چیزا» درست می شن!



نظرات 12 + ارسال نظر
مهدی سه‌شنبه 8 دی‌ماه سال 1388 ساعت 01:23 ق.ظ http://armageddon.blogsky.com

درخت

توی تنهایی یک دشت بزرگ
که مثل غربت شب بی انتهاست
یه درخت تن سیاه سربلند
اخرین درخت سبز سرپاست

رو تنش زخمه ولی زخم تبر
نه یه قلب تیر خورده نه یه اسم
شاخه هاش پر از پر پرنده هاست
کندوی پاکه دخیلِ و تلسم

چه پرنده ها که تو جاده ی کوچ
مهمون سفره ی سبز اون شدن
چه مسافر ها که زیر چتر اون
به تن خستگیشون رمق زدن

تا یه روز تو اومدی بی خستگی
با یه خورجین قدیمیه قشنگ
با تو نه سبزه نه اینه بود نه اب
یه تبر بود با تو با اهرم سنگ

اون درخت سربلند پر غرور
که سرش داره به خورشید میرسه
منم منم

اون درخت تن سپرده به تبر
که واسه پرنده ها دلواپسه
منم منم

من صدای سبز خاک سربی ام
صدایی که خنجرش رو به خداست
صدایی که توی بهت شب دشت
نعره ای نیست ولی اوج یک صداست

رقص دست نرمت ای تبر به دست
با هجوم تبر گشنه و سخت
اخرین تصویر تلخ بودنت
توی ذهن سبز اخرین درخت

حالا تو شمارش ثانیه ها
کوبه های بی امون تبرت
تبری که دشمن همیشه ی
اون درخت محکم و تناوره

من به فکر خستگی های پر پرنده هام
تو بزن تبر بزن
من به فکر غربت مسافر هام
اخرین ضربه رو محکم تر بزن

ممنون برای این شعر قشنگ:)

ناقوس نیلوفر سه‌شنبه 8 دی‌ماه سال 1388 ساعت 01:24 ق.ظ http://nagho0senhlo0far.blogsky.com

سلام وبلاگ جالبی داری
به منم سر می زنی؟

چشم در اولین فرصت:)

Uncreated سه‌شنبه 8 دی‌ماه سال 1388 ساعت 01:34 ق.ظ http://zendehvar.blogsky.com

سلام عزیزم...
چه عجب! به سلامتی برگشتی:)
خوش اومدی...
آره،خیلی چیزا درست می شن... صبر لازمه

سلام عزیزم
:دی
مرسی عزیزم
صبر!

مسعود سه‌شنبه 8 دی‌ماه سال 1388 ساعت 01:41 ق.ظ http://f23-f24.blogsky.com

زیباست

:)

زنده وار سه‌شنبه 8 دی‌ماه سال 1388 ساعت 01:49 ق.ظ http://zendehvar.blogsky.com

چقد از کامنت قبلیم...
پاکش کن!
همون بعضی چیزام غنیمته!!
:)

:)
نه عزیزم شما هرچی بگی اشکال نداره...گاهی هم همون طوری میشه:)

نیما۱۳۹۴ سه‌شنبه 8 دی‌ماه سال 1388 ساعت 11:49 ب.ظ

نه اصلا از دستت ناراحت نیستم کی گفته
اینم یه لبخن نیلوفرانه

خوشم میاد کم نمیاری نیما جان:)

محمد مزده چهارشنبه 9 دی‌ماه سال 1388 ساعت 07:57 ب.ظ http://foulex.blogsky.com

درست میشه .
از وقتی به یاد دارم از این دو کلمه متنفر بودم ...

دزست میشه...تنفرتون هم درست میشه!!

فارeس پنج‌شنبه 10 دی‌ماه سال 1388 ساعت 12:31 ق.ظ http://my-memories.blogsky.com

همه چیز درست میشه اما باید جون آدم در بیاد تا درست بشه

هیییییی...آره!

علیرضا پنج‌شنبه 10 دی‌ماه سال 1388 ساعت 01:52 ب.ظ http://malireza.blogfa.com

این مموشت خیلی باحاله!!!!!

میسیییی

علیرضا-نیما پنج‌شنبه 10 دی‌ماه سال 1388 ساعت 10:05 ب.ظ http://www.nadem.ir

آبی بپوش وقت عزا هم برای من
خندان بیا به بدرقه ام، پا به پای من
هر چند، تو که کوه دماوند نیستی
تا نشکنی درون خودت در هوای من
روزی که می برند مرا روی دستها
دنبال دست توست فقط چشمهای من
حتی نخوان ز دفتر شعرم حکایتی
تا در دل تو هیچ نیفتد بلای من
نذری بکن که آتش دوزخ نسوزدم
یک آسمان پرنده رها کن به جای من!
----
نمی دونم چرا این شعر خانم شهرزاد رو اینجا نوشتم....
دلیلش رو نمی دونم

ممنونم بازم برای این شعر قشنگ...به دل نشست...

خانم بزرگ جمعه 11 دی‌ماه سال 1388 ساعت 02:02 ق.ظ http://www.majera.blogsky.com

ای امان از این درست می شه ها...داستانای ÷ایین کار خودتن؟قشنگن...سفر خوش گذشت؟

ای اماااان:)
نه کار من نیستن متاسفانه:پی
ممنونم
سفر هم بد نبود...ممنون

احسان جمعه 11 دی‌ماه سال 1388 ساعت 02:45 ق.ظ http://crosslessbridge1985.blogsky.com/

اینم لبخند
اینم قهقهه
اینم ته خنده
اینم خنده ی مشنگی
اینم خنده ی دیوونه بازی
همه چی درست می شه
دیگه؟
تو چون بخوا



سلام نیلوفر
خوبی خانوم؟
دلم برات تنگ شده بود
تو بی معرفت که تا من نیام نمیای اونورا
موفق باشی گلم



سلام...خوبی احسان جان؟:)
از این ورا داداش:)

دل منم تنگ شده بود...میام اونجا و می خونمت...
اما چونie برام گاهی باز نمیشه، نمی تونم برات کامنت بذارم...ولی سعیم رو می کنم:)اون قدرا هم بی معرفت نیستم:)
تو هم موفق باشی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد