خونه ی نیلوفر

خونه ی نیلوفر

بیا و ناگهانی دفترم را از زیر دستم بکش و بخوان ...
خونه ی نیلوفر

خونه ی نیلوفر

بیا و ناگهانی دفترم را از زیر دستم بکش و بخوان ...

آخرین ماه زمستان...اسفند...






من خسته ام

از وقتی که رفته ای از تمام دیوارها خسته ام


هنوز هم منتظرم کسی مرا با دوچرخه اش به تو برساند


می  دانم دوستم نداری

این روزها حتی گاهی فکر می کنم

هیچ وقت مرا دوست نداشته ای


اما فکر می کنم...فکر می کنم ؛ همین کافیست برایم

که بدانی چقدر دوستت دارم


مهم نیست چقدر بگذرد

من همیشه دوستت خواهم داشت



این روزها نه قطار ها به مقصد تو حرکت می کنند

نه اتوبوس ها

و نه حتی بوسه ها!


این روزها حتی التماس ها را نمی شنوی

حتی نگاه ها!


این روزها از تو دلگیر نیستم

این روزها همه  چیز بوی ندانستن می دهد!


فقط دوست دارم بدانم مهربان ِ بی وفای ِ من ؛ارزشش را داشتم،نداشتم؟





نیلوفر.غمگین ترین روزهای سال 88.آخرین ماه زمستان.اسفند.



َ



نظرات 7 + ارسال نظر
هومن دوشنبه 10 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 03:01 ب.ظ http://hooman.in

چه پر درد!
خیال...خیال.... و خیال و دیگر بار هم خیال! :-<

و دیگر بار!
np!

حامد دوشنبه 10 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 04:00 ب.ظ http://www.pureformality.wordpress.com

وای چقدر ناز بود این شعر ....

و اینکه چقدر به احساس من نزدیک....

خیلی پر احساس بود نیلوفر خیلی..

ممنونم حامد جان

جوجه اردک زشت دوشنبه 10 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 04:59 ب.ظ http://13l.blogfa.com

سلام
انگار تو هم مثل من بارونی هستی.
می گذره .
زمان بهترین مرهما رو داره

ممنون جوجه اردک زشت عزیز:)

علیرضا(غریبه) چهارشنبه 12 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 07:00 ب.ظ

ای روزهای خوب که در راهید!
ای جاده‌های گمشده در مه!
ای روزهای سخت ادامه!
از پشت لحظه‌ها به در آیید!
ای روز آفتابی!
ای مثل چشم‌های خدا آبی!
ای روز آمدن!
ای مثل روز، آمدنت روشن!
این روزها که می‌گذرد، هر روز
در انتظار آمدنت هستم!
اما
با من بگو که آیا، من نیز
در روزگار آمدنت هستم؟
----
سلام
تلخ بود ولی زیبا، خصوصی بود ولی فهمیدنش کار سختی بود
این روزهات رو درک می کنم چون یه وقتی تویه همین روزا پیچ اضافه آوردم
بگذریم .... امیدوارم همین روزها شاد تر از گذشته ببینمت

ممنونم...ولی راستی وبلاگتون چی شد؟
نمی تونم پیداش کنم!
امیدوارم چیزی نشده باشه

ShadowLessMan پنج‌شنبه 13 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 08:58 ب.ظ http://shadowlessman.blogsky.com/

خیلی خسته ام

اوهوم

سوسه پنج‌شنبه 13 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 10:55 ب.ظ http://soo3.wordpress.com

مطمئنا ارزشش را داشتی.

خوبه که این طور فکر می کنی

ماریا یکشنبه 23 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 06:36 ب.ظ

سلام خانومی
فدات بشم دنیا همش غصه است
تو خودتو فدای غصه ها نکن
عمرت که برنمیگرده عزیزم
منم مث تو خیلی غصه دارم
ولی سعی میکنم حداقل وقتی با دوستام هستم بهشون اعتنا نذارم
دوستام فک میکنن ادم بی خیال و بی غصه ای هستم
بی خیال
قشنگ ترین ها رو برات ارزو دارم

اصل کاری رو فراموش کردم
شعرات معرکه هستن
مواظب خودت باش عزیزم

مرسی از این نظر با محبت....:)
ممنونم...شادم کردی...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد