خونه ی نیلوفر

خونه ی نیلوفر

بیا و ناگهانی دفترم را از زیر دستم بکش و بخوان ...
خونه ی نیلوفر

خونه ی نیلوفر

بیا و ناگهانی دفترم را از زیر دستم بکش و بخوان ...

مهر






امروز اول مهره.

من دارم فکر می کنم به داشته ها و نداشته هام. به چیزایی که می خام و چیزایی که باید براشون تلاش کنم. باز هم صبر می کنم. باز هم.






نظرات 2 + ارسال نظر
سیامک سالکی دوشنبه 3 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 03:25 ق.ظ http://1001shabeman.blogsky.com

سلام نیلوفر عزیز، خوبی؟
تلاش صبر تلاش صبر تلاش صبر تلاش صبر و این داستان همچنان ادامه دارد...
شده عین نبرد گلادیاتورها، همه میمیرن و تنها یک نفر زنده میمونه، همون کسی که همه رو کشته و حالا برنده ست. حکایت پیشرفت این روزهای آدما حکایت نردبان کردن آدمای دیگه ست، منظورم تو نیستی نیلوفر جان. دلم پر بود.

سلام. ممنونم.
انگار هیچ وقت این تلاش ها تموم نمی شن. هیچ وقت این صبر کردن ها تموم نمی شن.

امیدوارم برای تو عاقبت خوشی داشته باشه این تلاش ها و اون صبر ها.

میلاد آرشام چهارشنبه 5 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 01:07 ق.ظ http://arsentus.blogsky.com

من ازین خوشم نیومد
بخاطر مهر میگمااااا
وگرنه خودشو دوس دارم

مهر خوبه که،دوسش دارم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد