خونه ی نیلوفر

خونه ی نیلوفر

بیا و ناگهانی دفترم را از زیر دستم بکش و بخوان ...
خونه ی نیلوفر

خونه ی نیلوفر

بیا و ناگهانی دفترم را از زیر دستم بکش و بخوان ...

شبی که زمین نابود شد!




شب شده...

همه خوابن...

همه امشب می میرن...

اما خودشون خبر ندارن...

همین امشب قراره همه از روی زمین محو بشن...

و من این شب آخر بیدارم و می نویسم...

شاید زیادی بیکارم...

امشب همه می میرن...

 

و زمانی که زمین نابود شد فقط یک نفر بیدار بود و نوشت آن چه را هنوز به وقوع نپیوسته بود.


نیلوفر مهر 88



پ.ن

فک کنم دارم دیوونه می شم!


پ.ن

  یه داستان رو با همکاری دوست عزیزم محمد مزده تو وبلاگ فولکس نوشتیم...از این به بعد شاید اونجا تو بعضی از داستانا باهاشون همکاری داشته باشم،ایشون داستان نویس ماهر و خبره ای هستن،برای من افتخاره که باهاشون تو این داستانا شرکت داشته باشم:)==>  وبلاگ فولکس

شما هم بخونینشون:)






چتر خاکستری




به دلم افتاده بارون میزنه

چتر خاکستریشو به من نداد

هر چی گفتم بده سرما می خورم

نداد و منو سپرد به دست باد




پ.ن

بیا فقط برای پیدا کردن کفش دوزک انگور یاقوتی بخریم.من مطمئنم پیدا می کنیم.میای؟


پ.ن

دوستان ببخشید از کسایی که برای پست قبلی نظر گذاشتن.مجبور شدم ببندم قسمت نظراتشو.اما نظرات همه رو از جون و دل خوندم.ممنونم از همه.

تن های تنها





صدای هیاهو

صدای زنگ

صدای پای معلم.یک دسته ورقه ی سفید...

زنگ دیکته.برپا!

وسکوت...

صدای معلم بلند:

-بنویسید تنها،...

ومن،فکر و فکر و فکر و تردید!

سر هم یا جدا ؟چه فرقی دارند؟

فاصله بین "نون" و "ه".

"تن ها" در کلمه جدا ،در معنی کنار هم.

"تنها" در کلمه کنار هم، در معنی جدا.

"تنها" ی سر هم یعنی هر چیزی به اضافه ی "فقط" و

"فقط" به اضافه ی هر چیزی.

یعنی همه در قلب تو و تو در قلب هیچ کس!

و "تن ها " ی جدا یعنی چند نفر.

یعنی هر چیزی به اضافه ی "ها"

یعنی همه پیش هم و همه در قلب هم.

و "تن ها" ی جدای جدا،

یعنی یک دنیا"تنها" ی سر هم.

تفاوت فقط یک فاصله است

بین "نون" و "ه" بین "تن ها" ی سر هم و "تنها" ی جدا.

بین یک نفر و چندین نفر.این همه تفاوت در یک فاصله ی کوتاه.

یک نمره کم تر،یک نمره بیشتر.

سر هم یا جدا؟ومن فکر و فکر و فکر و تردید...

صدای معلم:

-برگه ها بالا!

!!!!!!!!!فقط یک نقطه سر خط در یک برگه ی سفید،نشانه ی تردید.

صدای زنگ،صدای هیاهو،صدای پای معلم.

برگه سفید من،بین یک دسته برگه سیاه!

زمان و سکوت.من و کلاس.تنهای تنها.

سرهم یا جدا؟




من فکر می کنم جدا...

چه اهمیتی داره که سرهم باشه یا نباشه؟



پ.ن

شعر از صبا دارابیان


...

  



چند وقته کتاب سهراب سپهریمو گم کردم...نمی دونم شایدم شقایق با خودش بردش...

   داشتم سعی می کردم یکی از شعراش یادم بیاد...



_  چرا گرفته دلت؟مثل آنکه تنهایی...


+  چقدر هم تنها...


_  خیال می کنم دچار ِآن رگِ پنهانِ رنگ ها هستی


+  دچار یعنی..؟


عاشق

               وفکر کن که چه تنهاست اگر که ماهی کوچک دچار ِآبی ِدریای ِبی کران باشد


+  چه فکر ِنازک ِغمناکی...


_  وغم تبسم ِپوشیده ی ِنگاه ِگیاه است

         وغم اشاره ی ِمحوی به رد ِوحدتِ اشیاست

                       وغم صدای ِفاصله هاست

صدای فاصله هایی که...


+  غرق ابهامند...


_   نه صدای فاصله هایی که مثل ِنقره تمیزند و با شنیدنِ یک هیچ می شوند کدر...




من می خوام دوباره بچه باشم.




اعلامیه!

آقا کسی برای کتابش احتیاج به یه تصویر گر نداره؟!

(تصویر گری با توجه به موضوع)






میای ماهی بشیم؟




خیلی دوس داشتم یه بار هم که شده دنبال هم بدویم....


نظرت چیه که ماهی بودیم؟

می تونستیم توی آکواریوممون...یا دریا...نه دریا خیلی بزرگه ...گمت می کنم دوباره...اصن توی تنگ کوچیکمون دنبال هم شنا کنیم...

اصن میای بریم تو آب زندگی کنیم؟

بیا بریم آب شش بذاریم...

این جوری من وقتی می بینمت و گریه ام می گیره تو دیگه نمی فهمی و ناراحت نمی شی...

منم دیگه ناراحت نمی شم که تو رو ناراحتت کردم...

میای ماهی بشیم؟


میای ماهی بشیم...دیگه غصه نمی خوریم که چرا صدا نداریم...همش می شیم نگاه...

میای ماهی بشیم؟

.

.

.

*پ.ن

یکی بیاد منو بزنه این بغضی که تو گلومه بشکنه...

*پ.ن

کسی می دونه ماهی ها هم گریه می کنن یا نه؟

*پ.ن

ماهی ها هم همو دوس دارن؟همو بغل می کنن؟می بوسن؟!

*پ.ن

فک کنم بوسیدن یه ماهی خیلی خنده دار باشه...پس اگه خندم گرفت ناراحت نشیا!

*پ.ن

آب تا گردنم بالا آمده
آجر ها تا گردنم بالا آمده
آب تا لب هایم بالا آمده
آب بالا آمده ....

من اما نمی میرم
من ماهی می شوم

گروس عبدالملکیان


پ.ن

راستی توی مسابقه ی داستان نویسی که فولکس ازم دعوت کرده بود برنده شدم...اینم داستان منه...به عنوان جایزه هم قسمت اول داستان رو به خودم داده،همین جا ازش خیلی تشکر می کنم:)

(از اون جایی که نقطه چینه به بعد رو من نوشتم)








دیر شد

از چه می نویسم؟

از همیشه های ناگزیر؟

از گذشته های پیر؟


از نیامده...؟

از نگاه های سیر؟

.

.

.

من همیشه عاشق تو بوده ام...

                            هر چقدر دور...

                                       هرچقدر دیر...



                                                                          نیلوفر .مهر 87





پ.ن:

جلو خونمون دعوا شده بود.داشتیم با مامان نگاه می کردیم از پنجره.

وقتی که تموم شد...مامان با یه آهی گفت: "کاش تموم نشده بود "که واقعا دلم سوخت!

باید مامان رو ببرم شهر بازی!


خواب




با گریه می نویسم:


از خواب

با گریه پا شدم

دستم هنوز

درگردن بلند تو

              آویخته است.


وعطر گیسوان سیاه تو

                      با لبم

آمیخته است.



دیدار شد میسرو...

                   با گریه پا شدم.





پ.ن:

داستان بس است.شاید این بار اگر خوابیدم شاهزاده با بوسه خود عشق را به من بچشاند.