دارم به خیلی چیزا فک می کنم
چند وقته که بیشتر کسایی که می شناسم دوتا شدن!
یعنی یا بی اف پیدا کردن یا جی اف!
یا دارن دنبال یکی می گردن!
یا قبلا یکی رو پیدا کردن!
یا دارن رو مخ یکی کار می کنن!
یا یه دفه گندش در میاد طرف با هزار نفر دوسته!
یا یه دفه گندش در میاد دختره دروغ گفته که فلان پسر پولدار بهش پیشنهاد داده!
یا می بینی پسره خوشگل مثه دسته گل رفته به یه نفر پیشنهاد داده که باورت نمی شه!
یا تو خیابون دوتا رو با هم می بینی به چشمات شک می کنی!
یا تو گوشی یه نفر کلی اس ام اس عاشقانه می بینی!
یا می بینی دوستت بی افش رو می پیچونه خراب، که با اون یکی بی افش بره بیرون!
یا می بینی همون بی اف دوستت که دیروز پیچیده شده بوده،با یه دختر دیگه تو کافی شاپ نشسته!اما تو به دوستت چیزی نمی گی!همین طوری راحتن حتما دوتاشون دیگه!
و من فکر می کنم نقش من این وسط چیه؟!
پ.ن
نمی گم همه ی اینا اشتباهه...ولی اگه صداقت باشه و عشق واقعی،نه هوس !
پ.ن
توضیح عکس:عوض شد!
پ.ن
کلا چرت نوشتم!
پ.ن
بابا می خواد سر صبح یه نیمرو واسه خودش درست کنه!بالغ بر پنجاه بار منو صدا زده!جای هیچی رو نمی دونه!خب پدر من بذار خودم برات درست می کنم!!نمی ذاری که!
خدا به این همراه اول یه خیر بده ، ان شاالله!
گاه گداری یه حالی از ما می پرسه!
.....!
پ.ن
!
پ.ن
چرا بعضی هانمی فهمند درختند
تو شک داشتی پنجره ای
من باور نمی کردم دیوارم
!
گنجشک، لالا
سنجاب، لالا
آمد دوباره مهتاب، لالا
لالا لالایی لالالالایی لا لا لا لایی لالا لالایی
گل زود خوابید، مثل همیشه
قورباغه ساکت! خوابیده بیشه
لالا لالایی لالالالایی لا لا لا لایی لالا لالایی
پ.ن
دلم هوایی شده!بچه اس هنوز دل!
پ.ن
چقدر امروز بیکار بودم و چقدر آپ کردم!
reaching one of my dreams after years...now I am the only person who can fly...believe me
niloofar
پ.ن
یه شعر جدید خوندم از عباس صفاری ولی حیفم میاد بنویسمش!
بعضی وقتا یه حس خاصی دارم...و تا یه متن که بتونه منو توضیح بده پیدا نکنم خیالم راحت نمیشه!
مثل الان که فردا امتحان معادلات دارم اما باید یه توضیح برای خودم پیدا کنم!
امان از روزی که هیچ جمله ای نتونه آدمو توضیح بده!
به سرش زده باد
نگاهش کنید
چگونه میان درختان می دود و سرش را به پنجره ها می کوبد
به سرش زده باد
دستش را به دهان گنجشک ها گذاشته نمی گذارد سخن بگویند
آب حوضچه را به هم می ریزد
فرصت نمی دهد که گلویش را ماه تر کند
به سرش زده این برهنه ی گرما زده
.
.
.
گفته بودم طوری بیایی که بوی تو را باد نشنود!
دیوانه شده این پسر
پیرهنت را به دهان گرفته کجا می برد!*
...............................................................
نا بینای تو ام
نزدیک تر بیا
فقط به خط بریل می توانم که تو را بخوانم
نزدیک تر بیا
که معنی زندگی را بدانم**
پ.ن
در سایه ی چاقو
سنجاقک به خواب رفته است!
*و**:شمس لنگرودی
دیشب زمانی که گفتی دیالوگت را بگو کلی حرف در سرم بود...که نگفتم...
می شود این نمایشنامه را دوباره بازی کنیم...
شاید هم هزار باره...
پ.ن
از سر شب سیگار می کشم
تا خدا برای نماز صبح خواب نماند
پ.ن
عکس پست قبلی با این پست عوض شد!
خدا که بزرگ شود
وتیله هایش را جمع کند از کف زمین
برای حیاط کوچک خانه ی ما
ماه و ستاره ای نمی ماند*
*محمد رضا عربیار محمدی.کتاب "وقتی نیستم"
پ.ن
عکس این پست را دزدیدیم برای پست بعد!
می خواهم برای یک بار هم که شده
از خودم بنویسم در شعرهایم...
می گویند بلد نیستی به خودت فکر کنی...
نمی توانی ذره ای حتی منطقی باشی...
می خواهم برای یک بار هم که شده خودخواه باشم
من از خودم باید بنویسم
از خودم
منطقی باشم...
از هر آنچه می بینم بنویسم...
یک خط
دوخط
هزار صفحه از خودم می نویسم
هزار سال می نویسم
از چشم هایم
که هزاران نفر را دل برده...
از موهایی که
از خودم هم دل می برند....
از دست هایم
که هرچه بخواهند می نویسند...
عاشقانه ..خودخواهانه...شاد...غمگین...
از رویاهایم
که بلندپروازانه ترین رویاهای دنیا هستند...
از کسانی که دوستم دارند...
از همه ی آینده های خوبی که انتظارم را می کشند...
از همه ی حس های خوبی که همیشه دارم...
اما مهم این است که در همه ی این از خود نوشتن ها
به تو فکر می کنم...
به تو که در تمام این عاشقانه ها کجایی؟
نیلوفر.آبان 88
پ.ن
گاهی خواب بهترین و شیرین ترین چیزه...(بچه باید ساعت 9 شب بخوابه!)
دست هایم