خونه ی نیلوفر

خونه ی نیلوفر

بیا و ناگهانی دفترم را از زیر دستم بکش و بخوان ...
خونه ی نیلوفر

خونه ی نیلوفر

بیا و ناگهانی دفترم را از زیر دستم بکش و بخوان ...

خیلی وقت ها به خیلی چیز ها دل می بندیم

من به همه چیز دل می بندم.

به قفسه های کتابخانه ام،

به دستنبد های مرواریدم،

به پیراهنم،

به موهایم،

به همه چیز،

حتی به تو.

و گم می شوم بین این همه دلبستگی ها.

.

.

بعد ناگهان رها می کنم همه چیز را.

همه ی دلبستگی هایم را،

قفسه های کتابخانه را جا می گذارم،

دستبند ها را گم می کنم،

پیراهنم را می بخشم،

موهایم را کوتاه می کنم،

و آرزو می کنم کاش بتوانم تو را فراموش کنم.


نیلوفر.مرداد 95



پ.ن:

آدم چقدر عوض می شه ، قبلا پستی بدون عکس نمیذاشتم ، اما الان اصلا دوس ندارم برای نوشته هام عکس بذارم.