خونه ی نیلوفر

خونه ی نیلوفر

بیا و ناگهانی دفترم را از زیر دستم بکش و بخوان ...
خونه ی نیلوفر

خونه ی نیلوفر

بیا و ناگهانی دفترم را از زیر دستم بکش و بخوان ...

عاخ







سخت می شود گاهی ، سخت می شود با این همه صدا ، با این همه نفس ، با این همه سد پیش رفت و پیش رفت و پیش رفت ...

سخت می شود گاهی ، اما پیش باید رفت ، پیش باید رفت ، پیش باید رفت ...

 

سخت می شود گاهی ، اما اگر پیش نرفت باید ماند ، کنار این همه صدا ، کنار این همه نفس ، کنار این همه سد ...


باید رفت ، باید پیش رفت ، باید پیش رفت ، باید پیش رفت ....


هر لحظه ای که سخت می شود باید فکر کرد ، فکر کرد ، فکر کرد ، به این همه صدا، این همه نفس ، این همه سد ... به این همه آواز ِ در گلو ؛ "ما بهاری وسط پاییزیم ، عاشقانه های حلق آویزیم ، برگ زردیم و فرو می ریزیم ، من و تو دوباره بر می خیزیم ... "




پ.ن: اول نمی خواستم این عکس رو بذارم ، به خاطر وسعت غمش ، اما به خاطر وسعت زندگی که توش جریان داره گذاشتم ... منبع عکس رو ببینید.


....عاخ اگر می توانستم این همه احساس را بنویسم ... عاخ ....