خونه ی نیلوفر

خونه ی نیلوفر

بیا و ناگهانی دفترم را از زیر دستم بکش و بخوان ...
خونه ی نیلوفر

خونه ی نیلوفر

بیا و ناگهانی دفترم را از زیر دستم بکش و بخوان ...


به او گفتند: شاعر را بیازار!
که شاعر در جهان ناکام باید 
چو بیند نغمه سازی رنج بسیار
سخن بسیار نیکو می سراید

به او آزار دادن یاد دادند
بنای عمر من بر باد دادند

از آن پس ماه من نامهربان شد 
ز خاطر برد رسم آشنایی
غم من دید و با من سرگران شد 
مرا بگذاشت با رنج جدایی

که چون باشد به صد اندوه دمساز
به شهرت میرسد این نغمه پرداز

مرا در رنج بردن، سخت جان دید
جفا را لاجرم از حد فزون کرد
فغان شاعر آزرده نشنید 
دل تنگ مرا دریای خون کرد

چنان با بی وفایی آتش افروخت
که سر تا پای مرغ نغمه خوان سوخت

نگفتندش که درد و رنج بسیار
دمار از روزگار دل بر آرد
دل شاعر ندارد تاب آزار
که گاه از شوق هم جان می سپارد

بدین سان خاطر مارا شکستند 
زبان نغمه ساز عشق بستند!

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد