خونه ی نیلوفر

خونه ی نیلوفر

بیا و ناگهانی دفترم را از زیر دستم بکش و بخوان ...
خونه ی نیلوفر

خونه ی نیلوفر

بیا و ناگهانی دفترم را از زیر دستم بکش و بخوان ...




حس این روزها چیزی ست شبیه زندگی ، انگار دنیا خیلی منتظر است بهار شود. 






یادداشت های بیش از حد امیدوار کننده.

عقیده دارم بیماری ای هست مخصوص آدم های امیدوار.  همین هایی که وقتی حتی توی لجن دست و پا می زنند باز هم امیدوارند. حتی وقتی همچین متنی مینویسند باز هم امیدوارند فردا خوشحال از خواب بیدار شوند.

بهمن تمام می شود و اسفند می آید و عید می شود .

ولی انگار همه ی ما توی یک پاییز دوردست گم شده ایم. پاییز یک سالی همه ی ما فهمیدیم زندگی چیزی نبوده که فکر می کردیم. 

 بعضی هایمان دچار بخل و حسادت شدیم ، پر شدیم از عقده های درونی ، این شکست را تاب نیاوردیم و عوض شدیم. شدیم کسی که تاب دیدن شادی دیگران را ندارد و شدیم کسی که فقط با داشتن هرچه دیگران ندارند ارضا می شود.

 ولی بعضی هایمان نه ، بعضی هایمان فهمیدیم زندگی چیزی نبوده که فکر می کردیم ، پس رها کردیم هرچه تعلق و خواستن ، رها کردیم هرچه تجمل و حسرت را. که زندگی چیزی نبوده که فکر می کردیم ، بلکه چیزی بوده حتی ورای آنچه میتوانیم تصور کنیم.

طولانی نویسی سخت شده ، چقدر دلم برای روزهایی تنگ شده که هر روز پستی  می نوشتم ، که هر روز همه ی دوستانم بیشتر از یک پست می نوشتند و دغدغه داشتیم برای خواندن هم و نظر دادن درباره ی نوشته های هم. 

دنیا آن روزها آرام تر پیش می رفت ، این روزها انگار همه عجله دارند و وقتی ندارند برای نوشتن. از جمله خودم . 

کاش دکمه ای بود که همه ی این روزها را آرام تر پیش ببرد. 



سرما



آدم ها مثل کلاف های نخ اند ، بعضی ها هم کلاف های ضخیم کاموا ...

با بعضی ها می توان کلاهی بافت برای روزهای برفی ، برای دلتنگی های زمستان و قدم زدن زیر برف .

با بعضی ها باید برای خودت شالگردن ببافی که گردنت را گرم کند که بتوانی سرت را در برابر سوز سرما بالا بگیری .

بعضی ها دستکشند ، انگشت هایت را گرم میکنند ، تا بتوانی  دوام بیاوری بی رحمی هوا را ...


در کنار همه ی اینها ، بعضی ها آتش اند ، تا عمق جانت را گرم می کنند 

آتش اند که یخ ها را آب کنند وقتی دستکش ها و شالگردن ها و کلا ه ها گرمایی هدیه نمی دهند ، وقتی هوا نمی خواهد راه بیاید ، وقتی هوا نمی خواهد کنار بیاید ... وقتی هیچ چیز این دنیا به قد و قواره ی تنت اندازه نیست ....




نیلوفر. بهمن 94