خونه ی نیلوفر

خونه ی نیلوفر

بیا و ناگهانی دفترم را از زیر دستم بکش و بخوان ...
خونه ی نیلوفر

خونه ی نیلوفر

بیا و ناگهانی دفترم را از زیر دستم بکش و بخوان ...

سرگیچه

آرامم ، آرام و مثل همیشه پر از آرزو ، مثل همیشه گیج و سرگشته و منتظر آینده !



سرش را به پنجره تکیه می داد 

پنجره آب می شد و 

پهن می شد کف حیاط 

صدای گام های پلیس های شب و 

صدای همهمه ی مردم

صدای سکوت شب و

فکر و خیال های نامربوط.

سر ریز شد توی استکان چای.

غمش را سرکشید و لبریز از حس درک کردن شد

درک می کرد

تنهایی سهم همیشگی ِ هرکسی ست.




نیلوفر

اردی بهشت 94

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد