خونه ی نیلوفر

خونه ی نیلوفر

بیا و ناگهانی دفترم را از زیر دستم بکش و بخوان ...
خونه ی نیلوفر

خونه ی نیلوفر

بیا و ناگهانی دفترم را از زیر دستم بکش و بخوان ...

بی خیال:)

سلام...

 گوربابای همه ی دنیا و همه ی آینده های نیامده!!!

به درک که آینده ای نیست...من شادم...ما شادیم...

به درک ...

                                                                                  نیلوفر،یک دل به دریا زده

 

 

سرازیری دنیا را طی میکنم...

با همه ی خطر هایی که در کمینند...

ممکن است در گذر از این پیچ متلاشی شوم.

ممکن است پیچ بعدی...شاید هم بعدی...

اما باکی نیست...

که می ارزد به همه ی این ها ...

می ارزد به پاشیده شدن مغزم ...!

در تصادف با روزگار.

می ارزد به از دست دادن تمام اندامم...

در رسیدن به لحظات با تو بودن.

می ارزد به نا بینا شدن...

اما حس کردن تو.

می ارزد به لمس شدن تمام بدنم...

اما لحظه ای بودن با تو.

نمی ارزد؟

میدانی که می ارزد... 

 نیلوفر.تیر 88

نظرات 2 + ارسال نظر
غریبه آشنا شنبه 27 تیر‌ماه سال 1388 ساعت 04:51 ب.ظ

سلام نیلوفر خانم

اگه حتی بین ما فاصله یک نفسه نفس منو بگیر
برای یکی شدن اگه مرگ من بسه نفس منو بگیر

فکر کنم به شعرت میاد

فارeس دوشنبه 29 تیر‌ماه سال 1388 ساعت 09:12 ب.ظ http://my-memories.blogsky.com

میبینم که اهل ریسک کردن شدی دختر.
مواظب خودت باش

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد