سلام...
امروز داشتم فکر می کردم که چی می تونم بنویسم...
اما چیز خاصی نبود...یعنی خیلی چیزها هست...اما خیلی چیزا رو نمیشه گفت...نمیشه دیگه...داشتم فکر میکردم که من همیشه دلتنگم اما نمیشه همیشه از دلتنگی ها نوشت...نمیشه همیشه کسایی رو که دوس داری با نوشته هات ناراحت کنی...
گاهی شاد نوشتن ...گاهی شاد بودن، بد نیست...نمیشه همیشه نا امید بود...
این طوری کسایی رو که دوس داری خواسته و ناخواسته از دست میدی...و آخرش خودت می مونی و یه عالمه دل تنگی...پس می نویسم...گاه گاهی....
گاه شاد و ...گاهی غمگین...
اما همیشه امیدوار...
همیشه امیدوار به شروعی دوباره...دوباره ای دست یافتنی...
خب از امروز بگم...واقعیت اینه که روز مزخرفی بود...یعنی بد ...به معنای حقیقی کلمه.
با یه کم چاشنی دعوا حتی...و جیغ صدالبته!
و هوای گرم...
اما بازم تنها چیزی که حالمو جا آورد یه کم رانندگی و سرعت بود...و حس نزدیک شدن به مرگ.
و یه فیلم..."ماجرای عجیب بنجامین باتن"...که عالی بود...
محشر بود...
لذت بردم و تحسینش کردم...
یه مجموعه بود از اعتقاداتی که من همیشه درباره ی عشق داشتم...
و آخر فیلم که گریه کردم...گریه کردم برای زنی که عاشق مردی بود...مردی که برخلاف همه ی انسان ها از پیری به سمت کودکی در جریان بود...
این دوتا در میانه ی زندگی همو شناختن...زمانی که من احساس کردم هر دو بالغ شدن...
حتی برای عشق ورزیدن...
احساسی که این فیلم به من میداد...قابل توصیف نبود...فقط همین فک کنم کافیه که نمودی از تمام اعتقاداتم رو دیدم.
نمودی از این که هیچ عشقی محال نیست...
و چقدر قشنگ بود...
امرزو من توی این شهر شلوغ چقدر ساده بود!
نیلوفر.تیر 88
میتونی بیشتر از وقتت استفاده کنی .
فقط باید دلت بخواد که از وقتت خوب استفاده کنی و توش شاد باشی .
ای کاش من بیکار بودم مثل تو
man ham az in film kheili khosham oomad. vagheyiat ham shayad hamine adama az nazare roohi az ham fasele migiran hata be andazeye sene yek nasl
شاهکار بود ... هنوز هم می تونم دوباره و دوباره ببینمش
forest gump o diidiin? in film ham mahshare
اوه نه ، اما تولیست فیلماییه که می خوام ببینم:دی