خونه ی نیلوفر

خونه ی نیلوفر

بیا و ناگهانی دفترم را از زیر دستم بکش و بخوان ...
خونه ی نیلوفر

خونه ی نیلوفر

بیا و ناگهانی دفترم را از زیر دستم بکش و بخوان ...

تنهایی

 

 

 

چرا بعضی از آدما این قدر مغرور و خودخواهن؟

گاهی اگه یه کم مهربون باشن می تونن دنیا رو به دست بیارن یا به یه نفر یه دنیا خوبی هدیه بدن....اما حیف که دیگه یادشون رفته چه جوری مهربون باشن...

می پرسن چرا دوس داری تنها باشی؟...برای همینه...برای اینکه دور باشم از آدمایی که پرن از غرور  و خودخواهی... 

 

بعضی آدما از دور زیباترن... بعضیا فقط برای پشت تلفن خوبن...همین...نه بیشتر...

خدایا شکرت 

 

 

 

پ.ن: 

این رو دوس  داشتم:  بیا... 

و این رو: هرگز

نظرات 6 + ارسال نظر
مجیب چهارشنبه 28 مرداد‌ماه سال 1388 ساعت 12:14 ق.ظ

این نوشته چقدر دوگانه ست. نقاب دوست نداشتن داره اما خودش از دوست داشتن سرچشمه میگیره

ممنون مثل همیشه درست فهمیدین:)
مرسی به من سر میزنین مجیب جان

نیما احدی چهارشنبه 28 مرداد‌ماه سال 1388 ساعت 01:44 ق.ظ http://www.zkf.ir

سلام نیلوفر جان

خوبی خواهر گلم ؟!

انشاءالله به زودی بروز می کنم

ضمناً می بینم که خودتم تو فرقه ی ما آدمای خودخواه هستی. به این دلیل:
می پرسن چرا دوس داری تنها باشی؟...برای همینه...برای اینکه دور باشم از آدمایی که پرن از غرور و خودخواهی...

بازم از نوشته ات لذت بردم چون رک و بی پروا نوشتی.

ارادتمند شما
نیما احدی

ممنون نیما جان...
من که نگفتم شما خودخواهی...اتفاقا اصلا این طوری فکر نمی کنم دربارتون.
اما آره منم خودخواهم...چون دوس دارم تنها باشم ...اما خیلی وقتا شده که به خاطر بقیه از این تنهایی گذشتم.
ممنون رئیس که اومدی
ایشالا به روز کنین به زودی:)

احسان چهارشنبه 28 مرداد‌ماه سال 1388 ساعت 02:10 ق.ظ http://crosslessbridge1985.blogsky.com


آری

بعضی آدما از دور زیباترن...

و بعضی هم یادشون رفته چه جوری مهربون باشن...

"بیا" رو دوست داشتم

ممنون که منو با مهران توکلیان آشنا کردی نیلوفر جان

خواهش می کنم احسان جان...

سارا چهارشنبه 28 مرداد‌ماه سال 1388 ساعت 11:53 ق.ظ http://donedona.blogsky.com

دروووووووووووووووود برگلم
خوبین شما
عزیز ادما چه وقتا دوس دارن تنها باشن
وقتی دلشون پره وبه قدری دنیاشون پرغم وغصه ست که نمی تونن زیبایهارو نگاه کنن اخه دلشون وا نمیشه
اما یه مدتیکه میگذره خود به خود یکم دلم التیام پیدا میکنه انوقته که ادم کلی پشیمون میشه ازکارای که کرده غصه های که خورده واقعا دنیا ارزش این غم وغصه رو نداره پس خواهشا به مسائل به دیده ی مثبت نگاه کن انشالله که روزات شاد دلت شاد لبت پرخنده بشه
دوس دارتون خود خودم

ممنون سارا خانوم...می دونم راست می گین;)...ایشالا همه چیز زود درست شه...
ممنون عزیزم

فارeس چهارشنبه 28 مرداد‌ماه سال 1388 ساعت 05:11 ب.ظ http://my-memories.blogsky.com

مغرور بودن که بد نیست .. مغرور بودن رو باید درست استفاده کرد .. نباید بزاری غرورت به تکبر تبدیل بشه
مغرور باش تا شخصیت خودت قابل احترام باشه

آره شاید واژه ی درستش تکبر بود...
ممنون فارس جان:)

علیرضا پنج‌شنبه 29 مرداد‌ماه سال 1388 ساعت 06:47 ب.ظ http://Www.goroob.blogfa.com

سلام
همه حرفها رو دوستان گفتن من چیزی ندارم که بگم.....
اما با مجیب و فارeس کاملا موافقم
با مجیب چون حتی بعد از خوندن اونی که دوست داشتی و نداشتی هم نتونستم بفهمم آخر داستان چی می شه.... انگار ایندفعه هم باید آخرش رو خودمون بسازیم
با فارeس چون تکبر خیلی غرور بدتر... خیلی که می گم یعنی بی نهایت
کوتاه بود اما پر از معنی..... اصولا شما خانمها تضاد و رد تضاد رو خیلی خوب بلدین

ارادتمند

آره فک کنم زیباتره که مبهم باشه:)
ممنون که میای اینجا علیرضا جان

ما بیشتر ارادتمندیم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد