خونه ی نیلوفر

خونه ی نیلوفر

بیا و ناگهانی دفترم را از زیر دستم بکش و بخوان ...
خونه ی نیلوفر

خونه ی نیلوفر

بیا و ناگهانی دفترم را از زیر دستم بکش و بخوان ...

خواب!

سلام

امشب داشتم به یه چیزایی فک می کردم...

گفتم این اتفاق رو اینجا ثبت کنم تا هر وقت خوندمش یاد یه چیزایی بیفتم!!!



چند شب پیش خیلی خسته بودیم همه...وقتی رسیدیم خونه خوابیدیم...دیروقت بود...منم خیلی خیلی خسته بودم...

صبح ها معمولا کنار خونمون چون دارن ساختمان سازی می کنن خیلی سر و صدا میشه...معمولا از 7 صبح هم شروع به کار می کنن..درست جلوی اتاق من...!

منم دیگه به این سر و صدا عادت کردم...و دست به دعا هستم که زود این بنایی ها تموم شه ...ان شاالله!


خلاصه...خواب بودیم...که احساس کردم یه صدایی میاد ...یه حسی می گفت که نیلو بلند شو...ببین صدای چیه...تو خواب و بیداری بلند شدم...اصن نمی فهمیدم چه ساعتیه...


رفتم طرف تخت شقایق که احساس کردم از توی لوله ی گاز صدا میاد...


دیدم شیر گاز باز شده...


یه لحظه نزدیک بود سکته کنم...تمام اتاق رو بوی گاز گرفته بود...

فوری شیرو بستم...پنجره رو باز کردم...شاید اگه چند دقیقه دیر تر بیدار می شدم...هممون مرده بودیم...رفته بودیم رو هوا!

مثل اینکه وقتی شقا خواب بوده پتوش گیر کرده به شیر گاز و اون رو باز کرده...



اون روز همه چیز عجیب بود...

اینکه من معمولا خوابم خیلی سنگینه..

اینکه تو اون همه صدا،صدای گاز رو شنیدم...

اینکه بیدار شدم...


کلا شاید یه اتفاق ساده باشه...اما فکر می کنم خدا می خواست زنده باشیم...



خدایا شکرت




نظرات 7 + ارسال نظر
عارف شنبه 21 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 01:19 ق.ظ http://shabzakhmi.blogsky.com

شک نکن که خدا خواسته
معلومه که خدا خیلی دوستون داره
همونجری که ما رو خیلی دوست داشت و داره

احسان شنبه 21 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 04:18 ق.ظ http://crosslessbridge1985.blogsky.com


واقعا

به این می گن معجزه

خدا خیلی دوست داره نیلوفر

کاش از من ناامید نشده باشه

آتیش پاره شنبه 21 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 07:47 ق.ظ http://miss-atishpare.blogsky.com

آدم به معجزه اعتقاد پیدا میکنه!

چیستا شنبه 21 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 10:20 ق.ظ

واو!
شکر !‌واقعا شکر

جولی پولی شنبه 21 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 12:35 ب.ظ

وای نیلو جان خدا بهتون خیلی رحم کرده!
ولی من نفهمیدم به خاطر بنایی شیر گاز باز شده بوده!
چجوری؟!
اگه ربطی داره باید شکایت کرد..

توروخدا احتیاط کنین این ضربه سنگینیه!

نه عزیزم:))
توضیح دادم که ..خواهرم که شب خواب بود پتوش به شیر گاز گیر کرده و اونو باز کرده...
منظورم از بنایی و اینا این بود که خیلی سرو صدا بود ...و تو اون همه صدا من صدای بیرون اومدن گاز رو تشحیص دادم!
شاید یه کم مبهم نوشتم:)

مرسی که میای همیشه:)

فرهاد شنبه 21 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 01:59 ب.ظ http://www.up4u.blogsky.com

سلام خدا رحمتون کرده به خدا

خدا رو شکر به خیر گذشت


راستی از بلاگفا اومدم به بلاگ اسکای

یک سری بزن نظرتم بگو هرچی هم کمه بگو :x

اول فکر کردم نوشتی خدا رحمتتون کنه...اما بعد دیدم نوشتی خدا بهتون رحم کرده...:))

چشم مستر فرهاد:)

فارeس شنبه 21 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 08:05 ب.ظ http://my-memories.blogsky.com

یعنی نمردین *ــ*
خدا بهتون رحم کرده
;)

نمی دونم مردیم یا نه هنوز!
خواهرم که زنده اس!
ولی خودم رو نمی دونم*_*

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد