خونه ی نیلوفر

خونه ی نیلوفر

بیا و ناگهانی دفترم را از زیر دستم بکش و بخوان ...
خونه ی نیلوفر

خونه ی نیلوفر

بیا و ناگهانی دفترم را از زیر دستم بکش و بخوان ...

خاک




...و به زودی همه در زیر خاک خواهیم خفت. خاکی که به هم مجال ندادیم تا دمی بر آن بیاسائیم.




حسین پناهی




نظرات 4 + ارسال نظر
جولی پولی یکشنبه 22 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 04:08 ب.ظ

آره....کاش یادمون نره..
سخته تصور کردن اون لحظه..

علیرضا یکشنبه 22 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 07:42 ب.ظ http://shadowlessman.blogsky.com/

سلام

عشق را چگونه می شود نوشت

عشق به حسین پناهی


احسان دوشنبه 23 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 03:22 ق.ظ http://crosslessbridge1985.blogsky.com


Very Very Nice

thanks a lot

علیرضا دوشنبه 23 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 12:07 ب.ظ http://www.goroob.blogfa.com

سلام، خداحافظ
پیاده شو خوب با هم بریم... من هیچی ندارم واسه آپ کردن اونوقت تو روزی 2 تا آپ می زنی... تازه انقدر بی معرفتی که خبر هم نمی دی :)
حرف حسین پناهی که می آد وسط سکوت همیشه علامت رضاست
اتفاقا دیشب داشتم گوش می دادم صداشو... سردمهههههههه

ببخش رئیس...می خواستم خبر بدم اما نشد ...حالشو نداشتم...گفتم این چند تا پستم یه جورایی غمگینه پیش خودم بمونه بهتره;)
آره حسین پناهی موجود با ارزشی بود که از دست رفت...زود از دست رفت...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد