خونه ی نیلوفر

خونه ی نیلوفر

بیا و ناگهانی دفترم را از زیر دستم بکش و بخوان ...
خونه ی نیلوفر

خونه ی نیلوفر

بیا و ناگهانی دفترم را از زیر دستم بکش و بخوان ...

come back...maybe not soon

نمی دونم چرا این قدر دلشوره دارم!

اتفاقی نیفتاده ولی از دیروز به طرز وحشتناکی دلم شور می زنه اصن آروم ندارم!!!

زیاد وقت ندارم

فقط یه شعر قشنگ...





در دستانم

خطی نیست

نه خطی که طول عمرم را نشان دهد

نه خطی که آینده‌ام را بگوید

و نه خطی که مرا به کسی برساند

من

تمام خطوط دنیا را

در چشمانم پنهان کرده‌ام

تا از نگاه متعجب کف‌بین‌ها

دلم خنک شود




روجا چمنکار



این شعر خیلی حس الان منو داره!

شاید تا یه مدت ننویسم...ولی برمی گردم...!






نظرات 14 + ارسال نظر
Uncreated سه‌شنبه 17 آذر‌ماه سال 1388 ساعت 03:15 ب.ظ

امیدوارم آرامشت رو به دست بیاری
منتظرتم...
-------------
مارم به دلشوره انداختیا دختر!
مراقب خودت باش

نترس دختر;)

اگه مٌردم میگم یکی بیاد اینجا بنویسه:پی

محمود سه‌شنبه 17 آذر‌ماه سال 1388 ساعت 04:39 ب.ظ http://my-idle-talks.blogspot.com/

امیدورام شاید باشه ... کم بنویس همیشه بنویس ...

موفق باشی - محمود

احساس جالبی داری ...

ممنون
تو هم موفق باشی

نیما۱۳۹۴ سه‌شنبه 17 آذر‌ماه سال 1388 ساعت 11:42 ب.ظ http://www.nima1394.blogfa.com

ببینم نکنه سوسیس کالباسزیاد خوردی. آخه من هر وقت سوسیس کالباس می خورم دلشورم زیاد میشه. تازه یه دستشویی بری خوب میشی

نه بابا من هیچ وقت سوسیس کالباس نمی خورم...:پی
ولی فهمیدم دلشوره ام از چی بوده:)

دلزاد سه‌شنبه 17 آذر‌ماه سال 1388 ساعت 11:42 ب.ظ http://gitan.blogsky.com

دقت کردی که حال و هوای دل ادم هیچ وقت دست خودش نیست؟!
به اونی که مقلب القلوب هست بگو تو یه لحظه یه صفای حسابی به دلت میده

نیلوفر وقتی میام تو وبلاگم و جای پاهاتو و نقش شعر هاتو حس میکنم. خیلی خوشحال میشم.

آره می فهمم...خیلی دوس دارم این روزا همش خودم و خدا باشیم:)

قابل شما رو نداره :)

سیامک سالکی چهارشنبه 18 آذر‌ماه سال 1388 ساعت 03:06 ق.ظ http://tighoabrisham.blogsky.com

سلام، خوبی؟
میفهمم، گاهی اوقات دلشوره بی هیچ دلیل و علتی میاد سراغتو و میخواد خفه ات کنه...
آروم باش، میگذره...
کجا میری؟؟؟ زود بیای ها.
راستی یه سوال: ساکن مشهدی؟ (ابته ببخشیدا قصد فضولی ندارم).

سلام مرسی
آره واقعا همین طوری بود...حس بدیه...ولی یه جورایی هم گاهی بدک نیست!
زود میام:)
آره مشهد زندگی می کنم(نه بابا فضولی نیست)

محمد مزده چهارشنبه 18 آذر‌ماه سال 1388 ساعت 02:15 ب.ظ http://foulex.blogsky.com

ای کاش نظرت عوض بشه
بلاگ اسکای بدون نوشته های شما واقعا لطفی نداره :(

برمی گردم که...:)
شما لطف دارین:)

علیرضا-نیما چهارشنبه 18 آذر‌ماه سال 1388 ساعت 02:56 ب.ظ http://nadem.ir

اصلن به دیدنم نیا
دوستت دارم را توی گل‌های سرخ نگذار
برایم نیار
اصلن به من
به ویلای خنده‌داری در جنوب
فکر نکن
سردرد نگیر
عصبی نشو
اصلن زنگ در
تلفن
خواب
خیال
خلوت مرا نزن
این قدر نمک روی زخم من نپاش
اصلن نباش
با این‌همه
روزی اگر کنار بیراهه‌ای عجیب حتی
پیدایم کردی
چیزی نگو
تعجب نکن
حتما به دنبال تو آمده بودم.
---
همیشه تمام واقعیت را می شه از چشمان روبروی نگاهت بفهمی... گرچه هیچ خطی آینده را نمی گه اما مطمئنا می شه متوجه شد خون تویه رگهاش خشکیده؟، گر گرفته؟، قولش قوله؟، گذشتن آسونه؟، خداحافظی آسونه؟.... از یک نگاه، از یک لحظه زل زدن

من با اون نوشته های بی در و پیکرم طاقت نیاوردم تو مطمئنا نمی تونی... بزار ما هم بخونیم... حداقل اونایی که کلی ترن
پیروز باشی

ممنون برای این شعر قشنگ...
آره می فهمم میشه همه چیز رو از چشمای طرف خوند...از یه لحظه زل زدن...


آره می نویسم....اما دوس دارم یه مدتی لااقل نباشم...به دلایلی

سیامک سالکی پنج‌شنبه 19 آذر‌ماه سال 1388 ساعت 04:56 ق.ظ http://tighoabrisham.blogsky.com

سلام، خوبی؟
ایول ایول چه باحال، تعداد دوستهای مشهدیم تو دنیای مجازی شد سه تا.
آخه میدونی من بزرگ شده ی مشهدم و بیست سال از عمرم رو اونجا زندگی کردم، الان حدودا چهار ساله که اومدم کرج.
واقعا مشهد رو دوست دارم، خیلی خیلی خیلی زیاد. همین قدر بگم که اگه سالی دو سه بار نیام مشهد دق میکنم.
قعلا.

چه خوب:)
کلا تعداد مشهدیا تو دنیای مجازی زیاده:)
منم مشهدی نیستم،ولی پونزده ساله اینجا زندگی می کنیم...شهر خیلی خوبیه واسه زندگی:)منم اینجا رو دوس دارم،البته مثله همه ی شهرای دیگه مشکلاتی هم داره;)

گیس گلابتون جمعه 20 آذر‌ماه سال 1388 ساعت 12:22 ق.ظ http://kaskiat.blogsky.com/

سلام.... شعر قشنگی بود

سلام...ممنونم:)

anniversary جمعه 20 آذر‌ماه سال 1388 ساعت 11:47 ق.ظ http://anniversary.blogfa.com/

سلام نیلوفر جان
ممنون که به وبلاگم سر می زنی.
من خودم این سی دی ها رو از یک فروشگاه کامپیوتری در رشت که کارش فروش سی دی بود خریدم. شما هم اگه بگردی به احتمال زیاد بتونی پیدا کنی.
به هر حال امیدوارم همیشه موفق باشی.

سلام.خوبید؟
ممنونم.امیدوارم بتونم پیداشون کنم.بازم برای کمکتون مرسی.

بهاره جمعه 20 آذر‌ماه سال 1388 ساعت 12:56 ب.ظ

چی شده نیلوفر جونم؟
دلم برات خیلی تنگ شده!!!!!اینجوری منم دلم برات شور زد!!!
امیدوارم زود بگذره و حال و هوات عوض شه!!!!!!
دوست دارم

سلام.هیچی نشده...
ایشالا به زودی زود:)
me tooo baby
:*

´Òòº°¤.¸.·´Binam`·.¸.¤°ºóÓ` جمعه 20 آذر‌ماه سال 1388 ساعت 01:54 ب.ظ http://binamobineshan.persianblog.ir

خدارو شکر کن که فقط دلشورست؛ من اما چندوقتیه هی دارم خراب میکنم! از خودم نا امید شدم

خدا رو شکر...پیش میاد دیگه سارا جان:)ایشالا اونم زودی درست میشه:)

´Òòº°¤.¸.·´Binam`·.¸.¤°ºóÓ` جمعه 20 آذر‌ماه سال 1388 ساعت 01:55 ب.ظ http://binamobineshan.persianblog.ir

راستی شعر هم قشنگ بود

ممنون خیلی:)

سپیده شنبه 21 آذر‌ماه سال 1388 ساعت 10:06 ق.ظ

فقط او می داند اینده را!(ازاین کله هاکه به بالانگاه می کنه!)

فقط او!!!:)

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد