خونه ی نیلوفر

خونه ی نیلوفر

بیا و ناگهانی دفترم را از زیر دستم بکش و بخوان ...
خونه ی نیلوفر

خونه ی نیلوفر

بیا و ناگهانی دفترم را از زیر دستم بکش و بخوان ...


.................................................................................................................................




تنها...کمی غمگین...خیلی نگران.... حال ِمن!


خیلی وقتا شده که نگران بودم ولی کاری از دستم بر نمیومده...و حافظ بوده که آرومم کرده...

خدایا شکرت!



گلعذاری ز گلستان جهان ما را بس       زین چمن سایه آن سرو روان ما را بس
من و همصحبتی اهل ریا دورم باد       از گرانان جهان رطل گران ما را بس
قصر فردوس به پاداش عمل می‌بخشند       ما که رندیم و گدا دیر مغان ما را بس
بنشین بر لب جوی و گذر عمر ببین       کاین اشارت ز جهان گذران ما را بس
نقد بازار جهان بنگر و آزار جهان       گر شما را نه بس این سود و زیان ما را بس
یار با ماست چه حاجت که زیادت طلبیم       دولت صحبت آن مونس جان ما را بس
از در خویش خدا را به بهشتم مفرست       که سر کوی تو از کون و مکان ما را بس
حافظ از مشرب قسمت گله ناانصافیست       طبع چون آب و غزل‌های روان ما را بس


دوس دارم زودتر صبح بشه برای اولین بار!



نظرات 9 + ارسال نظر
علی اکبر جمعه 27 آذر‌ماه سال 1388 ساعت 11:48 ب.ظ http://hamshahrijavan.blogsky.com

سلام
امیدوارم بعد از تفالی که به حافظ زدی از نگرانی در اومده باشی ..
صبح هم میاد و میره ولی ...
موفق باشی

ولی...

ممنونم...شما هم موفق باشی

سیامک سالکی شنبه 28 آذر‌ماه سال 1388 ساعت 07:07 ق.ظ http://tighoabrisham.blogsky.com

سلام، خوبی؟
خیلی برام پیش اومده که چشم به راه صبح موندم...

ولی همین کافیه که مطمئنی همیشه می رسه ...اما گاهی خیلی دیر...گاهی هم خیلی زود..

نیما۱۳۹۴ شنبه 28 آذر‌ماه سال 1388 ساعت 10:20 ق.ظ

الان که صبح شده خوشحالی.
شعر قشگی بود. دست حافظ درد نکنه و البته شما

دست حافظ درد نکنه واقعا:)

Uncreated شنبه 28 آذر‌ماه سال 1388 ساعت 11:29 ق.ظ

حافظ همیشه آدمو حیرون میکنه!
مارا بس...
ینی همون حرفایی که تو دوتا پست قبلیت زدی!
"قصر فردوس به پاداش عمل می‌بخشند
ما که رندیم و گدا دیر مغان ما را بس"
خیلی دوسش دارم...

حیرون رو خوب اومدی عزیزم:)

ممنون فاطمه جان...

نیلوفر مردابی شنبه 28 آذر‌ماه سال 1388 ساعت 02:08 ب.ظ http://WWW.MORDAB57.BLOGFA.COM

اگر از پایان گرفتن غم هایت نا امید شده ای
به خاطر بیاور که
زیباترین صبحی را که تا بحال تجربه کرده ای مدیون صبرت در برابر سیاه ترین شبی هستی که هیچ دلیلی برای تمام شدن نمی یافت ...

سلام نیلوفر عزیز

حالت خوبه ؟؟؟؟؟؟‌

امیدوارم روز خوب و روزهای خوش و خوبی رو سپری کنی ...

همیشه شاد و سلامت باشی

سلام عزیزم.ممنونم برای این متن قشنگ. و امیدوارم تو هم روزای خوبی داشته باشی

سیامک سالکی شنبه 28 آذر‌ماه سال 1388 ساعت 10:56 ب.ظ http://tighoabrisham.blogsky.com

سلام نیلو جان، خوبی؟
به یه بازی دعوتت میکنم، اگر دوست داشتی یه سر بهم بزن متوجه میشی.
فعلا.

سر زدم. وسعی می کنم هرچه زودتر منم تو این بازی شریک شم:)

محمود یکشنبه 29 آذر‌ماه سال 1388 ساعت 04:37 ق.ظ http://www.my-idle-talks.blogspot.com

احساس میکنم کسی خونتون نبود خونه تنها بودی و ترسیدی ... انشالله درست میشه به قول مادرت که ...
اندکی صبر سحر نزدیک است ...

امیدوار باشید - محمود

صبر...

ممنونم محمود جان.مرسی

محمود یکشنبه 29 آذر‌ماه سال 1388 ساعت 04:24 ب.ظ http://www.my-idle-talks.blogspot.com

فکر کنم در دو پست قبل نظری داده بودم البته حواس که ندارم شاید هم نداده باشم ...

;)

مرشد و بچه مرشد! یکشنبه 29 آذر‌ماه سال 1388 ساعت 06:53 ب.ظ

سلام

یلداتون مبارک

به روزیم![گل]

سلام یلدای شما هم مبارک...
چشم میام

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد