خونه ی نیلوفر

خونه ی نیلوفر

بیا و ناگهانی دفترم را از زیر دستم بکش و بخوان ...
خونه ی نیلوفر

خونه ی نیلوفر

بیا و ناگهانی دفترم را از زیر دستم بکش و بخوان ...

نیلوفررر

همش می گن نیلوفر کوتاه بیا...

یعنی باید خفه خون بگیرم که هرکس خواست هرچی بهم یگه...

یعنی همون دیگه اصن مهم نیست که تو چی می خوای...

راحت ببرنت زیر سوال...

راحت هرکس خواست این قدر اذیتت کنه که اشکت دربیاد...

آخرش هم بهت بگن:نیلوفر کوتاه بیا...

راحت شادیات رو هم خراب کنن...

آخرش:نیلوفر کوتاه بیا...

بهتره برم بمیرم...

من الان دقیقا یه آدم پرخاشگر ..و عصبانیم!





تصمیم داشتم تو آذرماه لااقل شاد بنویسم...اما نشد.

ببخشید!


پ.ن

دلم می خواست این خونه ی مجازی ،واقعی بود!

پ.ن

جدیدا دیگه اصن مهربون نیستم!

پ.ن

فقط نوشتم تا خالی شم.نظر نذاشتین np

پ.ن

دلم یه شعر قشنگ می خواد...عاشقانه هم باشه!اما دوس ندارم ازاتاقم برم بیرون.وگرنه کتاب شعرم رو می رفتم می آوردم...

پ.ن

دارم می رم مسافرت...اما نه برای شادی...برای مراسم خاله ام که همین امسال فوت کرده...دوس ندارم برم....اصلا!دیگه تحمل این چیزا رو ندارم!


پ.ن

جدیدا تو تایپ درصد اشتباهم رفته بالا!

پ.ن

این شعر رو از ته دل می نویسم:

بر او ببخشایید

براو که از درون متلاشیست

اما هنوز پوست چشمانش از تصور ذرات نور می سوزند

و گیسوان بیهده اش نومیدوار از نفوذ نفس های عشق می لرزند...