خونه ی نیلوفر

خونه ی نیلوفر

بیا و ناگهانی دفترم را از زیر دستم بکش و بخوان ...
خونه ی نیلوفر

خونه ی نیلوفر

بیا و ناگهانی دفترم را از زیر دستم بکش و بخوان ...

جوشی بنه در شور ِما ...تا می شود انگور ِما...



قلب تو کبوتر است

بالهایت از نسیم

قلب من سیاه و سخت

قلب من شبیه...

بگذریم


دور قلب من کشیده اند

یک ردیف سیم خاردار

پس تو احتیاط کن

جلو نیا بروکنار


توی این جهان گنده ،هیچ کس

با دلم رفیق نیست

فکر می کنی

چاره ی دلی که جوجه تیغی است

چیست؟!


مثل یک گلوله جمع می شود

جوجه تیغی دلم

نیش می زند به روح نازکم

تیغ های تیز مشکلم


راستی تو جوجه تیغی دل مرا

توی فلب خود راه می دهی؟

او گرسنه است و گمشده

تو به او پناه می دهی؟


باورت نمی شود ولی

جوجه تیغی دلم زود رام می شود

تو فقط سلام کن

تیغ های تند و تیز او

با سلام تو

تمام می شود.*



عرفان نظر آهاری


*تقدیم به بهانه ی تمام شعرهایم.


پ.ن

چرا همه چیز را ترک کردم
تا مانند کولیان سرگردان باشم؟


پ.ن

تو فیلم درباره ی الی اون زنه که شمالیه یه جا داره شعر می خونه می گه:

مبارکه ...ایشالا...نامزد بازی دزدی خوشه...ایشالا...

نظرات 9 + ارسال نظر
Uncreated یکشنبه 20 دی‌ماه سال 1388 ساعت 05:44 ب.ظ

دیروز خودت گفتی ارزشش رو داشت:
"و تصمیماتی که با وجود مخالفت دیگران گرفتی و حتی با اینکه گاهی شک به سراغت اومد و مجبور شدی بهای سنگینی براش بپردازی به راهت ادامه دادی، و الان، بعد از مدت ها، می بینی که انتخاب درستی انجام دادی" !

آره ارزشش رو داره...

سمیرا دوشنبه 21 دی‌ماه سال 1388 ساعت 10:43 ق.ظ http://www.falsafeha.blogfa.com

سلام نیلو گلم خوبی ؟شعر زیبایی بود بیا اونورا به روزم.بوس

سلام عزیزم:)
چشم...میام حتما

نقاب دوشنبه 21 دی‌ماه سال 1388 ساعت 11:07 ق.ظ http://ps-neghab.blogsky.com/

نیلوفر جان... از شعر زیبایی که نوشته گذشته مثل اینکه شما هم مثل من اهل فیلم دیدن و بخصوص نقد آن هستید ها...

جالبه...

این جمله شعر بسیار زیبا بود.... <تو فقط سلام کن

وای ببخشید من خودم سلام یادم رفته بود::< سلام

سلام:)

آره عاشق فیلم دیدنم...چند وقت یه بار میرم یه عالمه فیلم می خرم میام همشون رو نگاه می کنم...اون هم پشت سر هم:)

مرسی اومدی صابر جان...
راستی هنوز نتونستم لینکت رو عوض کنم...آخه باید گوگل ریدرمو تغییر بدم...الان یه کم باهاش مشکل پیدا کردم..هنوز نتونستم درستش کنم...ولی دارم سعیمو می کنم:پی

فروغ دوشنبه 21 دی‌ماه سال 1388 ساعت 11:17 ق.ظ http://www.noqte.blogsky.com

گاه حجم یک کلاغ
کنتراست یک تابلو را حفظ می کند
ح.پناهی

زیبا بود ممنون برای این شعر قشنگ...
ماشالا تمام دوستای ما حسین پناهی رو دوس دارن:)

محمود دوشنبه 21 دی‌ماه سال 1388 ساعت 10:46 ب.ظ http://www.my-idle-talks.blogspot.com

من هم خیلی از این شعر خوشم اومد ... باز داری مشکوک میشی ... از دست رفتی ...

موفق باشی - محمود

آخ اگه بدونی چقدر دلم واسه ی این جمله ی داری مشکوک می زنی تنگ شده بود:دی
این قدر دوس دارم مشکوک بزنم...
اصن روزایی که مشکوک می زنم یعنی سازم کوکه:)

سیامک سالکی سه‌شنبه 22 دی‌ماه سال 1388 ساعت 07:43 ب.ظ http://tighoabrisham.blogsky.com

سلام نیلو جان، خوبی؟
بابت غیبت طولانیم واقعا معذرت میخوام، میدونی که مشهد بودمو مجبور بودم برم کافی نت، تو کافی نتم نمیشه راحت به دوستان سر زد، پریروز برگشتم و بدبختانه اینترنت محدوده ی خونه مشکل پیدا کرده و اصلا کانکت نمیشه، به مخابراتم زنگ زدم و گفتن انشاالله به زودی مشکل رو برطرف میکنیم!!! واسه همین الانم تو کافی نتم!!! میبینی تو رو خدا؟ اینجا هم باید بیام کافی نت.
انشاالله مشکل اینترنتم که برطرف بشه مثل سابق مرتب میام پیشت و پاشنه در رو از جا میکنم !!! :)
فعلا.

سلام ممنونم...
اتفاقا نگران شده بودم...واقعا جای خالیتون احساس میشه...اینو جدی می گم...
از وضعیت اینترنت نگین که دلم خون ه...منم دقیقا همین مشکل رو داشتم...
تازه برای ای دی اس ال هم رفتم مخابرات می گه پرت خالی نداریم!باید صبر کنم تا یه نفر درخواستش رو قطع کنه!آخه این هم شد مملکت؟!
ایشالا مشکل تو هم زود حل بشه...بیای دوباره دور هم باشیم:)

امیدوارم زود بیای:)

علیرضا-نیما سه‌شنبه 22 دی‌ماه سال 1388 ساعت 09:02 ب.ظ http://www.nadem.ir

چقدر قشنگ دلتو به یه جوجه تیغی تشبیه کردی. خیلی خوشم اومد. الان دقیقا نمی دونم چرا اما به دلم نشست.
فیلم درباره الی هم واسه خودش پر از دیالوگایی بود که من بهشون علاقه مندم. محشر بود!

دوستدار شما دوستان

البته شعر که از عرفان نظر آهاری بود...اما این از همون غم های مشترکه:)
واقعا فیلمی بود پر از دیالوگ های زیبا...دلنشین بود...اما من انتظار بهتر از این رو داشتم:)

دلزاد سه‌شنبه 22 دی‌ماه سال 1388 ساعت 11:21 ب.ظ http://gitan.blogsky.com

جالب اینجاست که:
"جوجه تیغی" چو "جوجه تیغی" ببیند خوشش اید!!!!
ما که پسندیدیم...
اما اون هنوز 2دله! فقط به تیغ های من فکر می کنه، خودشو نمیبینه!!!
امشب سر خوشم! نمی دونم چرا!!!
به خدا چیزی نخوردم ها...

:)
امیدوارم یه روز به جای تیغ هاتون به خود ِ خودتون فکر کنه...
همیشه سر خوش باشین:)

joliepoolie پنج‌شنبه 24 دی‌ماه سال 1388 ساعت 02:27 ب.ظ http://binamobineshan.persianblog.ir

تنهایی

چرا ناراحت شدی؟:(
فک می کردم شعرم شاده:(

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد