خونه ی نیلوفر

خونه ی نیلوفر

بیا و ناگهانی دفترم را از زیر دستم بکش و بخوان ...
خونه ی نیلوفر

خونه ی نیلوفر

بیا و ناگهانی دفترم را از زیر دستم بکش و بخوان ...

من نه آن رندم که ترک شاهد و ساغر کنم...





خیلی دردناکه" نگران" بودن...

احساس کنی از کسی بی خبری...بعد تمام بعد از ظهر رو منتظر بمونی بهت خبر بده که:عزیزم من خوبم ..چرا نگرانی...

بعد تمام شب رو منتظر باشی بهت خبر بده:من خوبم...نگران نباش ...

بعد از اون حتی تا صبح خوابت نبره....یه ساعت هم که خوابت می بره ، از خواب بپری...خواب بد دیده باشی...و این نگرانتر کنه تو رو...فقط منتظر باشی بهت بگه:من همین جام...خوبم...

تو ذهنت هم همش فکر کنی مشکل از توئه...تو زیادی نگرانی...چیزی نشده...همیشه همین طوره...مگه نیست؟چرا این بار این قدر نگران شدی...؟


و تو نمی فهمی دلیل دلشوره هاتو...


ولی نگرانم...

دست خودم نیست...

کاش این قدر بی معرفت نبود...

کاش این نگرانی ها پایانی داشتن...

کاش این قدر دور نبود.




می دونی به حافظ ایمان دارم...

خیالم راحت شد...

خندم می گیره از این فالم.

خوبه...میگه تو سالمی و بی وفا...این نگرانیمو کم می کنه.

جان می دهم از حسرت دیدار تو چون صبح

باشد که چو خورشید درخشان بدر آیی

آخرشم گفته:

حافظ مکن اندیشه که آن یوسف مه روی

باز آید و از کلبه ی احزان بدر آیی...


داستان ِما رو نگاه...حافظ هم با ما بازی میکنه.

ولی دمش گرم...همیشه لااقل راست میگه.





من نه آن رندم که ترک شاهد و ساغر کنم...محتسب داند که من این کارها کم تر کنم...ولی شاید یه چند روزی این وبلاگ رو ترک کنم...یه کم تو "خودم" باشم...گرچه می نویسم... ولی منتشر نمی شود!


ارادتمند

نیلوفر




نظرات 6 + ارسال نظر
میثم دوشنبه 28 دی‌ماه سال 1388 ساعت 07:35 ق.ظ http://2ope2op.blogsky.com/

اگر صد بار دلم را بشکند دوست ، دل شکسته من خانه اوست

ممنون برای این بیت قشنگ...

Uncreated دوشنبه 28 دی‌ماه سال 1388 ساعت 07:31 ب.ظ

این نیز بگذرد...
فکر خوبیه فقط دلم برات تنگ میشه...:(
مراقب خودت باش...
---------
راستی منم دلیل خوبی واسه کمرنگ شدن ندارم،جز جبر!!
---------
:*

گذشت خوشبختانه...
دل منم برای همه تنگ میشه:((

تو هم مراقب خودت باش...کاش این وسط جبر نبود...مثل قبلنا زیاد بودی و زیاد میومدی...

میثم دوشنبه 28 دی‌ماه سال 1388 ساعت 10:25 ب.ظ http://2ope2op.blogsky.com/

آسمان وقف نگاهت گل من، ‌مانده ام چشم به راهت گل من،

هر کجا هستی و باشی گویم، که خدا پشت و پناهت گل من...
ممنون که سر زدید لینک شدید.

خیلی ممنونم از لطفتون

سحر سه‌شنبه 29 دی‌ماه سال 1388 ساعت 12:45 ب.ظ http://sf22761.blogsky.com

شمع اگر پروانه را سوزاند خیر از خود ندید
آه عاشق زود گیرد دامن معشوق را

شعر قشنگیه اما باهاش موافق نیستم!!

محمود پنج‌شنبه 1 بهمن‌ماه سال 1388 ساعت 05:12 ق.ظ http://www.my-idle-talks.blogspot.com

میبینم که حاله منو داری ...
ببخشید که چند وقتی نیستم الان هم از فرت یا فرط خواب دارم میمیرم ... شرمنده ولی همه پست هات رو به جون خودم میخونم نگی بی وفا شدیم ...

موفق باشی- محمود

امیدوارم حال تو هم به زودی عوض بشه...
ساعت 5:12 صبح!مرسی که بهم سر میزنی...کامنت هم نذاری اشکال نداره;)

´Òòº°¤.¸.·´Binam`·.¸.¤°ºóÓ` پنج‌شنبه 1 بهمن‌ماه سال 1388 ساعت 09:00 ب.ظ http://binamobineshan.persianblog.ir

این حافظ خیلی اوقات به راه میگه، ولی نهایتا (خودمو میگم) فهمیدم سر کارم
ولی خوب درکل منم بهش ایمان دارم

چرا سر کاری؟:)

منم همین طور...وقتی دارم فال می گیرم یه عادت دارم...که قسمش می دم به شاخ نباتش...این جوری فالمو حتما درست می گیره:پی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد