خونه ی نیلوفر

خونه ی نیلوفر

بیا و ناگهانی دفترم را از زیر دستم بکش و بخوان ...
خونه ی نیلوفر

خونه ی نیلوفر

بیا و ناگهانی دفترم را از زیر دستم بکش و بخوان ...

من مَردم!





نزدیک می شم وقتی حواست نیست..

اونقد که مرزی جز لباست نیست

از پشت سر چشماتو می گیرم ..

بگو کی ام!!؟ ... وگرنه می میرم..

نه نفسی دارم .. نه احساسی

تو دیگه دستامو نمی شناسی..








پ.ن

تو منو می شناسی!

پ.ن

این چند هفته به هزار دلیل ِ گفته و نگفته برام اندازه ی چند سال گذشت!

پ.ن

مرد را دردی اگر باشد خوش است

درد ِ بی دردی علاجش آتش است





نظرات 5 + ارسال نظر
حامد سه‌شنبه 18 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 10:15 ب.ظ http://www.pureformality.wordpress.com

نزدیک می شوم وقتی حواست هست
اونقدر که مرزی جز یک قدم نیست
رو به روی چشمات ، نگاهت میکنم
بگو کی ام ؟ وگرنه می روم
نفس نفس می زنم و پر از احساسم
من که اون دستا رو نمی شناسم

_______

پ.ن : تو منو می شناسی .

پ.ن : مرد را دردی اگر باشد ... به کسی نگوید جز دیوار ....

ضمیمه : تو الهه نازی ...

( این همه بی وفایی ندارد ثمر / به خدا اگر از من نگیری ، خبر )

ممنون حامد جان...بازهم برای لطف همیشگیت...و نظرات قشنگت...

محمد مزده چهارشنبه 19 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 12:14 ب.ظ http://foulex.blogsky.com

:)
چقدر قشنگ بود
شاید مثل یکی از شخصیت های داستانا دیگه دستی نداری که شناخته بشی ، نیلوفر ...
شاید تو هم مثل اون یه زمانی رویاهات رو فراموش کرده بوی
به یاد بیار
تا دستاتو به یاد بیارن ...

ممنونم...
دستهایم را در باغچه می کارم...سبز خواهم شد می دانم می دانم...

محمود چهارشنبه 19 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 04:51 ب.ظ

سلام شیر زن .
مردی شدی واس خودت ها ، سیبیل هات هم که در اومده
بازگشت پرغرور مموش خان رو تبریک میگم
فراری!
اصلا به روی خودت نمیاری ها ...
چند وقت بود که به وبت سر نزده بودم هرچی حساب کردیم دیدیم که نخواهیم توانست فهمید که کجای ساری است اینجا ...
موفق باشی - محمود

سلام:)
مردی که به سبیل نیسسسس:پی

مموش خان ِ دم بریده عرض ادب دارن خدمت شما:)

چرا دیگه معلومه کجاست:دی کنار دریا:دی:پی
ممنون محمود جان

علیرضا(غریبه) چهارشنبه 19 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 08:47 ب.ظ

نمی دونم مال کیه اما بازم حقیقت تلخه
من امسالم قد چندین سال گذشت پس شاید حالم بهتر باشه... دعا می کنم شادی جوری که اصلا انتظارش رو نداری روز به روز بیشتر به دلت رسوخ کنه
شاد باشی و خوشبخت
منم دعا کن گرچه علاج درد آبه و دل بی درد می شه اقیانوس که اگه درد ماله دل آدم باشه علاجش آتش نیست... علاجش الیافه!!

تو هم شاد باشی و خوشبخت

دل-زاد کولی جمعه 21 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 08:44 ق.ظ http://Gitan.blogsky.com

مرد احساساتی مدتی است به ما اماتور ها سر نمی زنی؟ !

مرد احساساتی شرمنده است:پی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد