خونه ی نیلوفر

خونه ی نیلوفر

بیا و ناگهانی دفترم را از زیر دستم بکش و بخوان ...
خونه ی نیلوفر

خونه ی نیلوفر

بیا و ناگهانی دفترم را از زیر دستم بکش و بخوان ...

آخر سالی!






کم کم که می گذرد زمان نه تنها چیزی را درست نمی کند...همه چیز بدتر هم می شود...اصلا چه کسی گفته زمان حلال مشکلات است؟

 

کم کم بعد از آن "سر گشتگی" می آید...مشکل می آید...دلتنگی...

 

شاید هم هیچ کدامشان...

 

حتی اگر هیچ کدامشان هم نباشد...حتی اگر محکم باشی...حتی اگر منطقی ترین انسان دنیا هم باشی... جایی حتما پیدا می شود که "صدا"یی اشکت را در می آورد...

و همان جاست که می بینی این تویی!تویی که سعی کرده ای فرار کنی...

 

اصلا جور دیگری نگاه می کنیم:فرار نکرده ای ...مانده ای...جنگیده ای...و سر افرازانه شکست خورده ای!

و خیلی عادی همه چیز را رد کرده ای...همه چیز خوب شده است...انسان های تازه ای را می شناسی...خوب زندگی می کنی...خوب فکر می کنی...مثبت اندیش شده ای...

ولی باز هم یک آهنگ قدیمی تمام کاسه کوزه ها را له می کند!یک آهنگ که مدام اسم ِتو را صدا می کند!

 

اصلا یک جور ِ بهتر...

همه چیز رد شده...نسبت به هیچ آهنگی هم عکس العمل نشان نداده ای...حتی نسبت به هیچ صدایی یا عکسی...تمام مرحله ها را آبرومندانه گذرانده ای!پیروز ِ میدانی تا این جا!دوام آورده ای!

بعد یک روز ،ناگهان، در آینده ای دور، یک شب که دلت گرفته،یک شب که از کسانی که داری دلخوری...دلت می خواهد برگردی به روزهایی که نازت همیشه خریدار داشت!

 

 

این بهترین وجهش است...پس سعی نکن بگذری...لااقل آرام عبور کن...تا دلتنگ تر نشوی...ناگهان نرو!

 

نیلوفر؛آخرین روزهای سال 88.

 

پ.ن

دوست داشتم برای سال جدید کلی فکر کنم...ولی الان ترجیح می دم این آخر سالی رو بگیرم بخوابم!

پ.ن

دلم از این گوی های برفی می خواد...از اینا که تکونشون میدی توشون برف میاد!

نظرات 6 + ارسال نظر
حامد جمعه 28 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 02:37 ق.ظ http://www.pureformality.wordpress.com

گم شده ی دو حرفی ، خسته ی روز برفی ...

شما بزار سه حرفی ...


باید بیای ببینم بهار خنده ها تو ، بیا بزار تموم شه روزای برفی با تو .

دلم میخواد خودت بیای ببینی ، نبض من و تو با هم زده

گم شده ی دو حرفی
گم شده ی سه حرفی ..

عشق گذشته از پل .

مرسی حامد جان...

uncreated جمعه 28 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 06:36 ب.ظ

بس کن!
جنگ!
روزی می فهمی همه اش بیهوده است!فکر کنم هم الان فهمیده ای...
----
بدم نمیاد حرف هایم جوابی داشته باشند!

:) برای اینکه بدانی کلامم لحن بدی ندارد!

من نمی فهمم!هنوز هم نفهمیده ام!بذار فک کنم این قدر احمقم که نمی فهمم...!

سمیرا جمعه 28 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 08:06 ب.ظ http://www.falsafeha.blogfa.com

سلام عزیزم.پیشاپیش عیدت مبارک نیلوفر جان.امیدوارم که سال خوبی داشته باشی.هر چند که دیگه نمی نویسم اما میام پیشتون و بهتون سر میزنم دلم براتون تنگ میشه و دوستون دارم.بووووووووس

ممنونم سمیرا جان.عید تو هم مبارک.منم دوست دارم عزیز.

دلزاد جمعه 28 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 11:07 ب.ظ http://gitan.blogsky.com

نصف شیرازو گشتم دنبال یه خونه توی یه گوی با کلی برف! ولی نیست!

و فکر میکنم اگر کل دنیا را هم بگردم دیگر پیدا نمیکنم!

آخه میگن از این خونه ها دیگه نیست! حتی توی گوی ها!

ادم نباید جاهای لیز برود که پایش سر بخورد! اگر خورد دیگه کار تمومه! لعنت لعنت لعنت اصلا نوشتنم نمیاد! مثل اونها که یبوست گرفتن!

امسال تموم شد و من نفهمیدم چه جوری! سال پیش و سال های قبل تر هم همینطور! آخر سالی خونه ی من که خراب بود گفتم شاید تو خونه تکونی کرده باشی!

من تصمیم دارم همه ی عیدی هایی رو که می گیرم بدم یه خوشگلشو بگیرم:پی

امیدوارم تو هم یکی از این خونه ها رو پیدا کنی...یه واقعیشو...

محمد مزده شنبه 29 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 12:57 ق.ظ

بیا فکر کنیم سال جدید سال خوبی میشه نیلوفر ...
من که ناگهان به لطف یکی به دلم افتاد که سال جدید سال خوبیه !
سال جدید خوب میشه
قول میدم !

به دل من هم افتاد...شاید به قول خودتون از لحن شماس که به دلم افتاده....

Iman دوشنبه 9 فروردین‌ماه سال 1389 ساعت 12:11 ق.ظ

Salaam Nilou jan
rastesh man 1 2 rooze ba in weblog ashna shodam , matalebet shirineo be del mishine
aa neveshtehaat maloome ke adame mehraboono ba ehsasii bayad bashiii
behar hal kheeyli khoshalam aeeen mozoo

Cheraa har ki tu in donyaa ENSANE tanhaaa mimune ? :(((( :( :-<<< delaaam kheeyli gerftee :-<

ممنونم ایمان جان
از توجهت و اینکه خوندی مطالبمو...

ایشالا این سال جدید پر از شادی باشه برات:)

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد