خونه ی نیلوفر

خونه ی نیلوفر

بیا و ناگهانی دفترم را از زیر دستم بکش و بخوان ...
خونه ی نیلوفر

خونه ی نیلوفر

بیا و ناگهانی دفترم را از زیر دستم بکش و بخوان ...

.








غمگین چنان پیرزنی

که آخرین سربازی که از جنگ برمیگردد

پسرش نیست ...






پ.ن:

این شعر یکی از زیباترین شعرهاییست که خوندم.

هزار بار هم اگر این عکس و شعر رو ببینم خسته نمیشم.



نظرات 4 + ارسال نظر
جیکو جمعه 6 مرداد‌ماه سال 1391 ساعت 11:14 ب.ظ http://salka.com

اوه خدای من !

:(:*

[ بدون نام ] دوشنبه 9 مرداد‌ماه سال 1391 ساعت 01:43 ب.ظ

بعد این همه سال میشناستش نمیشناستش باید بشناستش نباید بشسناستش اصلا جنگ کجا با کجا بوده ؟ اطلاعات ناقصه

مهم غمشه ...


اسمتو ننوشتی که

ج ی ک و جمعه 3 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 12:56 ب.ظ http://salka.com

آمدیم ، باز هم آپ نبودید ، رفتیم .

فدای شما:*

میلاد آرشام چهارشنبه 5 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 12:58 ق.ظ http://arsentus.blogsky.com


سلام
قشنگ بود

سلام.مرسی لطف داری

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد