خونه ی نیلوفر

بیا و ناگهانی دفترم را از زیر دستم بکش و بخوان ...

خونه ی نیلوفر

بیا و ناگهانی دفترم را از زیر دستم بکش و بخوان ...

این روزها

پاک شد

نیلوفر سه‌شنبه 4 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 11:11 ب.ظ

نظرات 5 + ارسال نظر

میلاد آرشام چهارشنبه 5 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 01:15 ق.ظ http://arsentus.blogsky.com

بخش های زیادیش حرفای من بود

راستی تبادل لینک میکنی؟
اگه دوست داشتی منو با " تبعیدگاه امپراتور آرسنتوس "
لینک کن و بعد بگو با چه اسمی لینک کنم

:)
آره. لینکت می کنم. توام به اسم خونه ی نیلوفر لینکم کن اگه دوس داشتی

میلاد آرشام چهارشنبه 5 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 01:16 ق.ظ http://arsentus.blogsky.com

قالب وبت رو هم دوس میدارم

مرسی:)

غریبه(علیرضا) پنج‌شنبه 6 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 05:00 ق.ظ

کلا اهالی خونه نیلوفر می دونن که ایشون هر از گاهی بلند بلند فکر می کنند و برنامه ریزی می کنن و خودشون رو تنبیه می کننن و به خودشون اخطار می دن و از این جور مسائل...
فقط موندم چطور می نویسه که همیشه همزادپنداری می کنم... ممکنه تویه جزئیات متفاوت باشه. که هست. یعنی مثلا می گه من باید تا یک ماه دیگه اسکیت یاد بگیرم من می خوام منچ یاد بگیرم و...
نمی دونم هر چی بگم اشتباه هستش غیر از اینکه برات آرزوی موفقیت بکنم و اینکه.... بنویس هم اینجا هم اونجا... مرسی که می نویسی

مرسی علیرضا جان.
من ممنونم که می خونی :)

سیامک سالکی جمعه 7 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 03:55 ق.ظ http://1001shabeman.blogsky.com

سلام نیلوفر عزیز، خوبی؟
ای بابا، تو هم که دلت گرفته.
با انرژی و انگیزه و قدرتی که تو چندتا یادداشت قبلیت دیده بودم خوندن این یادداشت با این لحن یه جورایی مثل سطل آب یخ بود.
آرزوت دور از ذهن و دست نیافتنی نیست نیلو جان، خیلی هم دوست داشتنی و صدالبته شدنیه، اصلا کلا کار نشد نداره.
ببین دلخوشی نسل ها فرقی با هم ندارن، این دلخوشی سن هاست که متفاوته، یعنی این تفاوت ربطی به نسل نداره، مسلما تو هم یه روزی تنها دلخوشیت میشه خونه ی عروس و جهیزیه و لحاف عروس، ها؟ خونه ی عروس و جهیزیه و لحاف عروس؟ خبریه؟ گفته باشم من شیرینیمو میخوام.
بگذریم، دلتو تنگ نکن، میگذره، میگذره، میگذره، شک نکن.