تا جنون
اخوان ثالث
تقدیم به توهمان رنگ و همان روی،همان برگ و همان بار.همان خنده ی خاموش در او خفته بسی راز،همان شرم و همان ناز.همان برگ سپید به مثل ژاله ی ژاله به مثل اشک نگونسار،همان جلوه و رخسار.نه پژمرده شود هیچ،نه افسرده؛ که افسردگی رویخورد آب زپژمردگی دل.ولی در پس این چهره دلی نیست.گرش برگ و بری هست،زآب و ز گلی نیست.هم از دور ببینش.بمنظر بنشان و به نظاره بنشینش.ولی قصه ز امّیدهایی که دراو بسته دلت، هیچ مگویش.مبویش.که او بوی چنین قصه شنیدن نتواند.مبر دست به سویش.که در دست تو جز کاغذ رنگین، ورقی چند، نماند
به به:) ممنونم
موافق نیستم با جنون فاصله ای نیست از همین جایی که من هستم نه جایی که تو هستی
:) جنون خوبه ، کاش هیچ کس باهاش فاصله نداشته باشه ..
عکس جالبیه
عاره
تقدیم به تو
همان رنگ و همان روی،
همان برگ و همان بار.
همان خنده ی خاموش در او خفته بسی راز،
همان شرم و همان ناز.
همان برگ سپید به مثل ژاله ی ژاله به مثل اشک نگونسار،
همان جلوه و رخسار.
نه پژمرده شود هیچ،
نه افسرده؛ که افسردگی روی
خورد آب زپژمردگی دل.
ولی در پس این چهره دلی نیست.
گرش برگ و بری هست،
زآب و ز گلی نیست.
هم از دور ببینش.
بمنظر بنشان و به نظاره بنشینش.
ولی قصه ز امّیدهایی که دراو بسته دلت، هیچ مگویش.
مبویش.
که او بوی چنین قصه شنیدن نتواند.
مبر دست به سویش.
که در دست تو جز کاغذ رنگین، ورقی چند، نماند
به به:) ممنونم
موافق نیستم با جنون فاصله ای نیست از همین جایی که من هستم نه جایی که تو هستی
:) جنون خوبه ، کاش هیچ کس باهاش فاصله نداشته باشه ..
عکس جالبیه
عاره