خونه ی نیلوفر

خونه ی نیلوفر

بیا و ناگهانی دفترم را از زیر دستم بکش و بخوان ...
خونه ی نیلوفر

خونه ی نیلوفر

بیا و ناگهانی دفترم را از زیر دستم بکش و بخوان ...

توو



تنم کبود از ترس است

انگشتانم هر صبح شعر های نانوشته را بالا می آورند

و پاهایم راه های نرفته را.

....................

دارم سعی می کنم چیزی بنویسم

دارم سعی می کنم نفس بکشد مغزم


از تو غمگین نوشتن سخت است،نمی دانم چرا؟

نمی شود اصلا.


برای تو فقط می شود گریه کرد 


عاخر می ترسم

کلمات که ادا شوند می مانند


اما اشک ها می آیند و می روند 

و شاید فقط چشم های گود افتاده ای که نمی بینی بمانند


اما چیزی که شعر شود ،می ماند

می ماند و خاطره می شود

می ماند و زندگی سخت می شود

می ماند و زندگی از این هم سخت تر می شود


از تو باید شاد نوشت 

از با تو بودن باید افسانه ها ساخت.



نیلوفر / اواخر اسفند 91





امسال هم داره تموم میشه. چقدر سال سختی بود. خیلی سخت. و فقط چند اتفاق اونو شیرین کردن و نمی ذارن بگم بدترین سال عمرم بود.

ولی گذشت. شکست خوردم امسال . چند بار. 

حالا شاید ، شاید راحت تر شده باشه هضم شکست. البته فکر می کنم اگر یک بار باز هم مزه ی پیروزی رو بچشم همه چیز یادم بره.

دعاهای زیادی برای امسال دارم . خیلی زیاد .

اما حافظ هم خبرای خوبی بهم داده ، امید در راهه و سال بعد بهتر میشه. 

تصمیمم های مهمی هم دارم. و نمی دونم این قدر تجربه دارم که اراده ی محکمی هم داشته باشم؟ 

مثه اینکه قراره سال نود و دو هم زندگی باهام بازی اراده و ادامه دادن رو بکنه...:/




نظرات 3 + ارسال نظر
مهدی چهارشنبه 23 اسفند‌ماه سال 1391 ساعت 12:39 ب.ظ http://spantman.blogsky.com

سلهااااام برایت سالی مملو و پر از Victory آرزو می کنم Dear

مرسی مرسی:) منم برای شما همین آرزو رو دارم:)

جیکو چهارشنبه 23 اسفند‌ماه سال 1391 ساعت 01:56 ب.ظ http://salka.com

هوووم

مهدی چهارشنبه 21 فروردین‌ماه سال 1392 ساعت 03:36 ب.ظ http://spantman.blogsky.com

چقدر شبیه منی
چشم های گود افتاده
انگشت هایی که بالا میاورند
پاهایی که به زور مرا می برند
و هر روز صبح از کار جا می مانم

....

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد