خونه ی نیلوفر

خونه ی نیلوفر

بیا و ناگهانی دفترم را از زیر دستم بکش و بخوان ...
خونه ی نیلوفر

خونه ی نیلوفر

بیا و ناگهانی دفترم را از زیر دستم بکش و بخوان ...

هوم؟





شما که سواد داری ، لیسانس داری ، روزنامه خوونی
با بزرگون میشینی ، حرف میزنی...همه چی میدونی
شما که کله ت پُره ، معلم مردم گنگی
واسه هر چی که میگن جواب داری ، در نمیمونی
بگو از چیه که من دلم گرفته
راه میرم دلم گرفته ، می شینم دلم گرفته
گریه می کنم ، می خندم ، پا میشم، دلم گرفته!



محمد صالح اعلا

نظرات 2 + ارسال نظر
آنا شنبه 26 اسفند‌ماه سال 1391 ساعت 08:12 ب.ظ http://pukesamphony.persianblog.ir

دستم به قلم نمیرود

کلماتم کناره گرفته اند

و سکوت.

سایه اش سنگین است،

و خلوتی که گاه یادم میرود خانه خود من است.

از اعتماد کامل پرده به باد بیزارم،

از خیانت همهمه به خاموشی

و من گاهی اوقات مجبورم به آرامش عمیق سنگ حسادت کنم

چقدر خیالش آسوده است

چقدر تحمل سکوتش طولانیست چقدر

نباید کسی بفهمد دل و دست این خسته خراب از خواب زندگی میلرزد،

باید تظاهر کنم حالم خوب است

راحتم،

راضیم،

رها...

و من گاهی اوقات مجبورم به آرامش عمیق سنگ حسادت کنم

چقدر خیالش آسوده است ...

فاضل چهارشنبه 12 تیر‌ماه سال 1392 ساعت 01:44 ب.ظ http://www.8azar66.blogfa.com

دارد به باد می سپرد این پیام را:
سیب دلم برای تو ای دوست، لک زده است!

" مژگان عباسلو"

سری به ما بزنین دوست داشتین لینک کنید

:) ممنون

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد