خونه ی نیلوفر

خونه ی نیلوفر

بیا و ناگهانی دفترم را از زیر دستم بکش و بخوان ...
خونه ی نیلوفر

خونه ی نیلوفر

بیا و ناگهانی دفترم را از زیر دستم بکش و بخوان ...

قاصدک ها



درد  می کند انگار. انگار زندگی می خواهد از روزنه های پوستم بیرون بزند ، ولی من خسته تر از این ها هستم. انگار از سر انگشتان پاهایم صداهایی می آید ، کسی این تو دارد دست وپا می زند ، می خواهد برود ، برود جایی آزاد باشد ، می خواهد بدود ، می خواهد فریاد بکشد ، قاصدک ها را دنبال کند و قاصدک ها برایش خبرهای خوب بیاورند.




نظرات 3 + ارسال نظر
[ بدون نام ] یکشنبه 22 اردیبهشت‌ماه سال 1392 ساعت 05:21 ب.ظ

در لبه پرتگاه زندگی ایستاده ام.
صدای باران ازارم می دهد.
من که بی چتر می رفتم زیر باران
چکار می کند زندگی با ادم ها
این روزها می گذرد ولی من از این روزها نمیگذرم
زخم ها خوب می شود , حرفی نیست
اما خوب شدن فرق می کند
مثل روز اول شدن ....

من که بی چتر می رفتم زیر باران ...

[ بدون نام ] شنبه 28 اردیبهشت‌ماه سال 1392 ساعت 06:35 ب.ظ

سلام

فوق چه خبر ؟؟ انشاا... تهران رو شاخ شه دیگه ؟؟

شماااااااااااااااااااا؟

joker پنج‌شنبه 6 تیر‌ماه سال 1392 ساعت 05:29 ب.ظ http://shahinpc.blogfa.com

وبت خوبه ولی کمی ایراد داره به من سر بزن شاید ایراد رو فهمیدی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد