خونه ی نیلوفر

خونه ی نیلوفر

بیا و ناگهانی دفترم را از زیر دستم بکش و بخوان ...
خونه ی نیلوفر

خونه ی نیلوفر

بیا و ناگهانی دفترم را از زیر دستم بکش و بخوان ...

عاخ







سخت می شود گاهی ، سخت می شود با این همه صدا ، با این همه نفس ، با این همه سد پیش رفت و پیش رفت و پیش رفت ...

سخت می شود گاهی ، اما پیش باید رفت ، پیش باید رفت ، پیش باید رفت ...

 

سخت می شود گاهی ، اما اگر پیش نرفت باید ماند ، کنار این همه صدا ، کنار این همه نفس ، کنار این همه سد ...


باید رفت ، باید پیش رفت ، باید پیش رفت ، باید پیش رفت ....


هر لحظه ای که سخت می شود باید فکر کرد ، فکر کرد ، فکر کرد ، به این همه صدا، این همه نفس ، این همه سد ... به این همه آواز ِ در گلو ؛ "ما بهاری وسط پاییزیم ، عاشقانه های حلق آویزیم ، برگ زردیم و فرو می ریزیم ، من و تو دوباره بر می خیزیم ... "




پ.ن: اول نمی خواستم این عکس رو بذارم ، به خاطر وسعت غمش ، اما به خاطر وسعت زندگی که توش جریان داره گذاشتم ... منبع عکس رو ببینید.


....عاخ اگر می توانستم این همه احساس را بنویسم ... عاخ ....



نظرات 2 + ارسال نظر
Roghaieh جمعه 3 آبان‌ماه سال 1392 ساعت 04:17 ب.ظ http://roghaieh.blogsky.com

:)

جیک جمعه 3 آبان‌ماه سال 1392 ساعت 09:15 ب.ظ

عاخ اگه بارون بزنه ...

عاخ ... کاش لااقل یه بار بارون بیاد ...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد