ذهنم ...دارد فرار می کند ، دارد فرار می کند به جایی ، نمی دانم از چه چیزی فرار می کند. انگار کم آورده و هر کار می کنم آرام نمی شود. باید حرف بزنیم ...انگار رفته یک جایی پنهان شده ، هر چه صدا می زنمش بیرون نمی آید ... گذاشتم امروز به حال خودش باشد شاید که خسته شده باشد... بهتر که شد باید با هم حرف بزنیم ...
سلام .. دینگ دینگ ...
خیلی قشنگه و جالب بود ...
ذهنتون برگشت ؟؟ کجا رفته بود ؟؟
منبع عکس این پست و پست قبلی رو میدید ؟؟
سلاااام. ممنون
نمدونم کجا رفته بود ، اگه می دونستم می رفتم پیداش می کردم:دی منبع عکس ها از این سایته:http://weheartit.com/
یعنی وقتی برگشت ، باز خواستش نکردین ؟؟
نگفتین این چه وعضشه ، میری ، میای ؟
حالا به نظرتون ،والدین و اکثرا پدرها شبها خوابشون نمیبره ، بهخاطر وصول چک فردا صبحشون هست یا عقله نمیزاره ؟؟
ذهنم اسیر جنگی که نیس ، هر جا دوس داشت می تونه بره:دی
هر کی یه مشکلاتی داره ، ذهنش هم ناخواسته میره سمت همین مشکلات و من به این می گم وقتایی که ذهنم قایم شده ، ینی رفته یه جایی وسط اون فکرایی که دوس ندارم و نمی تونم از اون تو بکشمش بیرون