خونه ی نیلوفر

خونه ی نیلوفر

بیا و ناگهانی دفترم را از زیر دستم بکش و بخوان ...
خونه ی نیلوفر

خونه ی نیلوفر

بیا و ناگهانی دفترم را از زیر دستم بکش و بخوان ...

 شب هاو روزهای زیادی گذشته ، شب ها و روزهای زیادی از کودکی ها ،از رویاهایی که چه زود رنگ باختند و از خواسته هایی که حسرت شدند و از شادی هایی که تمام و غمهایی که زخم

ساعت های زیادی از دعاهایی که هیچ وقت مستجاب نشدند و از اتفاق هایی که ناگهان همه چیز را عوض کردند.این روزها دلم اتفاق می خواهد. دلم یک اتفاق خوب می خواهد و انگیزه برای ادامه. ولی منتظر نمی مانم. من خودم همان اتفاقم.خودم و کسی که درونم هست. ما اتفاقی از جنس بودنیم. مادلیلی برای ادامه ایم. ما رویایی برای ساختنیم.فقط باید بخواهیم.فقط باید بخواهیم.فقط باید از صمیم قلب بخواهیم.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد