خونه ی نیلوفر

خونه ی نیلوفر

بیا و ناگهانی دفترم را از زیر دستم بکش و بخوان ...
خونه ی نیلوفر

خونه ی نیلوفر

بیا و ناگهانی دفترم را از زیر دستم بکش و بخوان ...

با تمام داشتن هایم انگار چیزی کم است.. ته ته قلبم انگار...



زندگی بازی طاقت آوردن و ادامه دادن است ... انگار خدا دارد بازی می کند... بی رحمانه..





پ.ن:

مژده بده مژده بده یار پسندید مرا

.

.

.

کعبه منم قبله منم سوی من آرید نماز

کان صنم قبله نما خم شد و بوسید مرا...

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد