خونه ی نیلوفر

خونه ی نیلوفر

بیا و ناگهانی دفترم را از زیر دستم بکش و بخوان ...
خونه ی نیلوفر

خونه ی نیلوفر

بیا و ناگهانی دفترم را از زیر دستم بکش و بخوان ...

ساعت چهار و چنددقیقه ی بامداد است هنوز ...




این وقت شب
چهار و چند دقیقه ی بامداد است وهنوز
تمام هر چه هست
از برای شفای تحمل و خستگی خواب است
درخت،پنجره،خیابان،خواب
و نور
که پابه ماه چراغ
با شب زائو ... چانه می زند
و من
که از احتمال یک علاقه ی پنهان خوابم نمی برد
تنها پرنده ای که سحرخیز تر از اذان باد و
عطر شبنم است می فهمد
شب زنده دار درمان ندیده ای چون من
از چه خیال یکی لحظه خواب شکسته اش
در چشم خسته نیست...
کاش کسی می آمد
کسی می آمد از او می پرسیدم
کدام کلمه چراغ این کوچه خواهد شد
کدام ترانه شادمانی آدمی
کدام اشاره شفای من ؟
حالا برو بخواب
ثانیه ها فرمان بر بی پرسش مرگ اند

ساعت چهار وچند دقیقه ی بامداد است هنوز...




"علی صالحی"