خونه ی نیلوفر

خونه ی نیلوفر

بیا و ناگهانی دفترم را از زیر دستم بکش و بخوان ...
خونه ی نیلوفر

خونه ی نیلوفر

بیا و ناگهانی دفترم را از زیر دستم بکش و بخوان ...

عاشقانه ی آرام...



اول اینکه یادم رفته امروز برم دانشگاه!



دوم ؛ مجموعه ی دوم عاشقانه های آرام که همگی از محمد عربیار محمدی هستن:




صدای پای تو را می دهد قالی

برگرد...


 

این ستاره ها که می چینی

دکمه های پیراهن من است

نترس

همه ستاره ها را بچین...

 

 

 


حتما گورستان ها هم جای زیبایی برای قرارهای عاشقانه می شوند

می شود یک قبر دو طبقه داشته باشیم

بگذار من

پایین بخوابم...

 

 

دیشب سنگ فرش های پیاده رو را

که می شمردم دوتایش کم بود

حتما کسی خواسته جای کفش های تو را بدزدد

تا من شعری برای خواندن نداشته باشم و

راه خانه را گم کنم...

 

 

 

راستی دیشب برای خدا فال قهوهگرفتم

حال  تو خوب بود

و خدا دلش برای اتاق کوچک من تنگ...

 

 

 

خود را قبل از اینکه این نامه را بخوانی سوزانده ام

با کبریتی

که بوی درخت جلوی خانه شما را می دهد...

 

 


بادبادک ها را باور کن

آنها تنها پرنده هایی هستند

که نمی دانند پرنده اند...

 

 

 



من به چشم های قهوه ایت خیره که می شوم انگار

در تمام کافی شاپ های جهان

سیگار کشیده ام...

 

 

 

 

 

لالا




گنجشک، لالا
سنجاب، لالا
آمد دوباره مهتاب، لالا
لالا لالایی لالالالایی  لا لا لا لایی لالا لالایی

گل زود خوابید، مثل همیشه
قورباغه ساکت! خوابیده بیشه
لالا لالایی لالالالایی  لا لا لا لایی لالا لالایی

جنگل لا لا لا
برکه لا لا لا



پ.ن

دلم هوایی شده!بچه اس هنوز دل!

پ.ن

چقدر امروز بیکار بودم و چقدر آپ کردم!

امان!

بعضی وقتا یه حس خاصی دارم...و تا یه متن که بتونه منو توضیح بده پیدا نکنم خیالم راحت نمیشه!

مثل الان که فردا امتحان معادلات دارم اما باید یه توضیح برای خودم پیدا کنم!

امان از روزی که هیچ جمله ای نتونه آدمو توضیح بده!




به سرش زده باد

نگاهش کنید

چگونه میان درختان می دود و سرش را به پنجره ها می کوبد

به سرش زده باد

دستش را به دهان گنجشک ها گذاشته نمی گذارد سخن بگویند

آب حوضچه را به هم می ریزد

فرصت نمی دهد که گلویش را ماه تر کند

به سرش زده این برهنه ی گرما زده

.

.

.

گفته بودم طوری بیایی که بوی تو را باد نشنود!

دیوانه شده این پسر

پیرهنت را به دهان گرفته کجا می برد!*



...............................................................



نا بینای تو ام

نزدیک تر بیا

فقط به خط بریل می توانم که تو را بخوانم

نزدیک تر بیا

که معنی زندگی را بدانم**







پ.ن

در سایه ی چاقو

سنجاقک به خواب رفته است!





*و**:شمس لنگرودی

جمعه




می دانم
ساعتی
روزی
و هفته ای دیگر
قلبم
در دست هایم
از هیبت اندوه
منفجر خواهد شد...







پ.ن
قسمتی از شعر فرهاد عابدینی
پ.ن
جمعه است.
پ.ن
دلم گرفت.

نه بّره ام نه گرگ!




من از رمه ی بّره گان
جدا ماندم
اما
بّره نماندم
من دریافتم
که معصومیت
انتخاب مرگی شرم آور ست
و تنهایی
جزای آگاهیست

من جداماندم
اینک نه بّره ام
و نه گرگ
فقط چشمانی که
می بیند
می بیند
می بیند .





!





حسابی به هم ریخته ام...حسابیا...!


یه شعر هست که خیلی دوسش دارم....دوباره امشب شنیدمش...متاسفانه لینک دانلودش رو پیدا نکردم...


شعر:حسین منزوی

خواننده اصلی:محمد نوری


لا لا لا لا لا لا.........

نمیشه غصه ما رو،یه لحظه تنها بذاره
نمیشه این قافله،ما رو تو خواب جا بذاره

دلم از اون دلای،قدیمیه از اون دلاست
که می خواد عاشق که شد،پا روی دنیا بذاره

دوست دارم یه دست از آسمون بیاد ما دو تا رو
ببره از اینجا و،اونــــــــــور ابــــــــــــــرا بـــــذاره

تو دلت بوسـه می خواد من میدونم اما لبت
سر ِ هر جمـــــــله دلش،میخواد یه امــــــا بـــــذاره

بی تو دنیا نمی ارزه،تو با من باش و بذار
همه ی دنیا من و،همیشــــــه تنهــــــــا بذاره

من می خوام تا آخر دنیا تماشات بکنم
اگه زندگی بـــــــــرام،چشم تماشــــــا بذاره 

بی تو دنیا نمی ارزه،تو با من باش و بذار
همه ی دنیا من و،همیشــــــه تنهــــــــا بذاره

لای لا لا لا..................



پ.ن

دنیا میشه منو تو خواب جا بذاری؟

پ.ن

دلم برای مامان و بابام خیلی تنگ شده...!

پ.ن

من موهامو می خوام!خیلی پشیمونم کوتاهشون کردم!